معیارهای گزینش همسر
برخی معیارهای انتخاب همسر اهمیت ویژهای دارند و بیشتر باید به آنها توجه کرد. برخی دیگر ترجیحی هستند و جنبه سلیقهای دارند و اگر در فرد انتخاب شده نباشد، به رابطه آسیبی نمیزند. این ملاکها گرچه به اهمیت معیارهای اصلی نیستند، اما شرط کمالاند و برای بهتر شدن و کاملتر شدن زندگی مشترک نیاز است. با در نظر گرفتن این معیارها احتمال به وجود آمدن اختلاف در زندگی مشترک کمتر میشود.
با این حال این شما هستید که تصمیم میگیرید چه معیارهایی را در اولویت قرار دهید و از چه معیارهایی چشمپوشی کنید.
این نکته را به خاطر داشته باشید که همتایی، هماهنگی و تناسب، صد در صد امکان ندارد؛ زیرا هر انسانی مغز، روح، اخلاق، تربیت و محیط خانوادگی منحصر به فردی دارد و با دیگری متفاوت است، اما میتوانید بررسی کنید با چه کسی فاصله کمتری دارید.
چه خوب است قبل از ازدواج، خودشناسی داشته باشید و اول درباره ویژگیهای اخلاقی، شخصیتی، استعدادها، توانمندیها، سلایق، علایق، ضعفها و کاستیهای خود، آگاهی کسب کنید. بدانید هدفتان از ازدواج چیست و چه انتظاراتی از همسر آینده خود دارید تا بتوانید با شناخت کامل، فرد مناسبتان را انتخاب کنید.
معیارهایی که پیشنهاد میشود برای انتخاب همسر در نظر بگیرید:
ایمان و تدین
مهمترین معیار انتخاب و عامل کفویت، ایمان و تقوا است.
شخصی به حضرت باقر (ع) نامه نوشت كه مردى از دختر من خواستگارى كرده است. اکنون چه کنم؟
حضرت در جواب نوشتند: «اگر از دین و امانت خواستگار راضى هستید هر كه باشد قبولش كنید، اگر انجام ندهید، فتنه و فساد عظیمى در زمین روى مىدهد».[1] دینداری از مهمترین ملاکهایی است که باید برای انتخاب همسر در نظر گرفت؛ زیرا دو نفر، معمولاً تمام عمر را کنار هم سپری میکنند؛ بنابراین تحت تأثیر عقاید، افکار، رفتار و اخلاق یکدیگر قرار میگیرند. دختر و پسر باید در دیانت، تقوا، اهمیت به فرائض دینی و عمل به آنها تناسب داشته باشند.
مردى براى مشورت ازدواج دخترش خدمت حضرت امام حسن (ع) آمد، امام فرمود: «او را به مردى پاكدامن بده. اگر دوستش داشته باشد گرامیش میدارد و اگر دوستش نداشته باشد به او ستم نخواهد کرد».[2]
علاوه بر این زن و مرد باایمان از هر لحاظ برای تربیت فرزندان صالح شایستهتر هستند. با وجود چنین همسرانی، زمینه پرورش صحیح فرزندان بیشتر فراهم است و زن و شوهر بهتر میتوانند بر مشکلات زندگی غلبه کنند.
این ملاک را باید مهمترین ملاک در انتخاب همسر دانست. والدین پسر و دختر نیز باید در انتخاب همسر برای فرزندان خود موضوع ایمان، دیانت و مقید بودن به ضوابط و مقررات شریعت را یک شرط اساسی بدانند و در یافتن چنین فردی به پسر و دخترشان کمک کنند.
دینداری و پایبندی به باورهای مذهبی یکی از بزرگترین نعمتها است و قطعاً کسی که ایمان و دین خود را حفظ کرده است در زناشویی و زندگی مشترک نیز فردی قابل اعتماد خواهد بود، اما کسی که به دین پایبند نباشد هیچ ضمانتی وجود ندارد که به رعایت حقوق همسر و زندگی مشترک پایبند باشد.
فرد با ایمان از بسیاری از آلودگیها و انحرافات به دور است. فرد با ایمان دروغ نمیگوید، اهل خیانت نیست، به مال و ناموس کسی چشم خیانت نمیدوزد و از مسیر حق منحرف نمیشود.
نیروی درونی ایمان در مقایسه با عوامل کنترلکننده بیرونی مثل قوانین و نظارتهای اجتماعی بسیار قوی است؛ زیرا کاربرد عوامل خارجی محدود به زمان و مکان خاصی است، در حالی که ایمان به طور دائم فرد را از درون کنترل میکند.
ممکن است این سؤال مطرح شود که چرا برخی اهل عبادت، نماز و واجبات هستند، اما رفتارشان با همسرشان درست نیست و برعکس عدهای شهرت به دینداری ندارند، اما رفتارشان با خانواده پسندیده است؟
در پاسخ به این سؤال باید گفت: دینداری فقط به انجام واجبات مثل نماز و روزه نیست؛ زیرا بعضی از مردم به نماز و روزه عادت کردهاند. آنچنانکه از ترک آنها ناراحت میشوند. در تشخیص مراتب دینداری، افراد باید به راستگویی و امانتداری امتحان شوند.[3]
راه دیگر تشخیص دینداری افراد، معاشرت و معامله با آنها است؛ زیرا انسان با نزدیک شدن و معاشرت با دیگران، میزان تقید آنها به مسائل دینی را متوجه خواهد شد. باید به این نکته توجه داشت که تشخیص دینداری افراد بسیار مشکل است و افراد موقع انتخاب همسر باید مواظب باشند که خطا نکنند.
حسن خلق و خوشخلقی
پس از ایمان هیچچیزی نمیتواند جایگزین اخلاق نیک در انتخاب همسر شود؛ زیرا زن و مرد تکیهگاه یکدیگرند و تنها اخلاق پسندیده همسر میتواند خستگیهای روحی و جسمی همسرش را بزداید. اگر همسری ثروت، زیبایی و شهرت داشته باشد، اما با بدی رفتار کند، نزد همسر خود گرامی نخواهد بود. اخلاق نیک به معنای داشتن صفات و خلق و خوهای پسندیده از منظر عقل و شرع است؛ به همین دلیل، احادیث اسلامی بر خوشزبانی، خوشخلقی، گذشت، ادب، نرمخویی، فروتنی، مهربانی، عدالت، شرح صدر و بردباری، پافشاری میکند.
فردی که از محاسن اخلاقی بهرهمند است، بر اطرافیان خود اثر مثبت میگذارد و در آینده فرزندان خوبی تربیت میکند.
تعداد فضائل و رذائل اخلاقی بسیار است. خوشزبانی در مقابل بدزبانی، گذشت در مقابل کینهورزی، سخاوت در مقابل خساست، مهربانی در مقابل سنگدلی و … . هریک از این ویژگیها میتواند بسیاری از اختلافها و کشمکشهای خانوادگی را برطرف کند.
فردی خدمت امام رضا (ع) نامه نوشت و پرسید: یکی از بستگانم برای خواستگاری دخترم نزد من آمده است، اما جوانی بداخلاق است. نظر مبارک شما درباره زن دادن به او چیست؟ حضرت فرمودند: «اگر بداخلاق است به او زن نده».[4]
اخلاق حسنه تا آخرین لحظات عمر بر طراوت زندگی تأثیر میگذارد. اگر اعضای خانواده از اخلاقی نیکو بهرهمند باشند، محیط خانواده به بهشتی سرورانگیز تبدیل میشود و چنانچه به بداخلاقی خو گرفته باشند، در حقیقت در جهنمی سوزان گرفتار هستند. زندگی مشترک زناشویی، دارای فراز و نشیبهایی است که مواجه شدن با آنها نیاز به روحیهای قوی و اخلاقی پسندیده دارد. اگر زن و مرد از این مزیت بهرهای نداشته باشند، نمیتوانند با تفاهم و همکاری متقابل، بر مشکلات زندگی چیره شوند.
سلامت روانی
در انتخاب همسر، آگاهی و اطمینان از سلامت روانی و تعادل عاطفی طرف مقابل بسیار مهم است.
بیشتر گزینههای نامناسب برای ازدواج افرادی هستند که اختلال شخصیت دارند یا دارای برخی از ویژگیهای اختلال شخصیت هستند. معمولاً افرادی که اختلال شخصیت دارند، خود را بیمار نمیدانند، اما اطرافیان آنها از این اختلال بسیار رنج میبرند. این افراد در زمره نامناسبترین افراد برای ازدواج هستند.
از آنجا که اختلال شخصیت به سرعت قابل شناسایی نیست و کاملاً تخصصی است، لازم است از متخصصین روانشناس و روانپزشک کمک گرفته شود؛ بنابراین انجام تستی که بتواند اختلال شخصیت را قبل از ازدواج آشکار کند، یکی از وظایف اصلی مشاورین ازدواج است.[5]
بیماریها و حساسیتهای روحی از موانعی است که ازدواج را به تأخیر میاندازد. افرادی که با مشکل افسردگی روبهرو هستند، هیچ لذتی از زندگی و گذشت روزگار خود نمیبرند و طبیعی است که نگاهی منفی به همه مسائل دارند. افراد وسواسی نیز به دلیل فشارهای ذهنی زیاد و انرژی فراوانی که برای مشکلات خود هزینه میکنند، تاب و توان رویارویی با ازدواج را در خود نمیبینند.
بدبینی به جنس مخالف و بیاعتمادی ناشی از آن، سبب فاصله گرفتن از ازدواج و تشکیل خانواده میشود. کسانی که از گرایشهای جنسی بیبهرهاند یا خود را ناتوان میپندارند و کسانی که رابطه زناشویی را یک بلا و گناه میشمارند نه یک لذت حلال که خود مایه تکامل معنوی است، با ازدواج، مشکل جدی دارند. افرادی که در ساختار بدنی و تناسلی خود دچار مشکلات پزشکی هستند نیز به جای حل مشکل و درمان آن، به فراموش کردن ازدواج میاندیشند.
بر این اساس، کسانی که با مشکلات جدی روحی مانند افسردگی شدید، وسواس فکری یا عملی، بدبینی و مشکلات شخصیتی مانند خودشیفتگی روبهرو هستند، باید پیش از ازدواج، با کمک گرفتن از کارشناسان و روانشناسان به درمان مشکلات خود بپردازند تا در زندگی مشترک، دچار وضعیت نابسامانی نشوند.
همچنین کسانی که هنوز با هویت خود کنار نیامدهاند و آن را نشناختهاند یا هویت سالمی ندارند، بدین معنا که نمیدانند چه کسی هستند، چه میکنند، هدفشان از زندگی چیست، چه انتظاراتی از خود و دیگران دارند، با نابسامانیهای خود چگونه کنار میآیند و مانند این موارد، بهتر است ازدواج نکنند. نشانه بارز این افراد، بیثباتی است که در ابعاد گوناگون خود را نشان میدهند. برای نمونه، این افراد، دوستان صمیمی درازمدت ندارند، تنوعخواهی شغلیشان فراوان است، تعهدات دینی پایین و سستی دارند و در تصمیمگیری و ایستادگی بر آن، با گرفتاریهای جدی روبهرو هستند.
افرادی که ازدواج را پایان همه خوشیها میدانند، باز دچار خطای فکری هستند. کسانی که استقلال فکری و مالی اولیه ندارند و به خانواده یا دوستان وابسته هستند نیز نمیتوانند از عهده مسئولیتهای ازدواج بر آیند.
کسانی که درباره ازدواج و جنس مخالف خود اطلاعات کم و نادرستی دارند نیز ممکن است برای زندگی آینده خود مشکلات جدی به وجود آورند. این افراد، نیازمند مطالعه، مشاوره و تفکری دوباره درباره ازدواج هستند تا از آسیبهای جدی بعدی جلوگیری کنند.
پنهان کردن هرگونه سابقه احتمالی ابتلا به اختلالات عاطفی و روانی، میتواند موجب ازهمپاشیدگی یک زندگی مشترک شود.
مشکل روانی و اختلال شخصیت در ازدواج، نهتنها مسئولیت اخلاقی، شرعی و قانونی به همراه دارد، بلکه نگرانیهای فراوانی را در شکلگیری و ادامه زندگی مشترک در پی خواهد داشت.
برخی از خانوادهها فکر میکنند که اگر جوانشان، با سابقه بیماری و اختلال جدی شخصیت، ازدواج کند، از بیماری رهایی مییابد و سلامت روانی خود را بازمییابد. متأسفانه در اکثر موارد این قبیل ازدواجها دوام چندانی ندارد و گاه تبعات ناخوشایندی به بار میآورد؛ بنابراین چنانچه یکی از داوطلبان ازدواج سابقه ابتلا به ناراحتی روانی و اختلال شخصیت دارد، باید قبل از ازدواج این موضوع را به اطلاع طرف مقابل برساند.
در هر حال با توجه به تأثیر فراوان اختلالات شخصیت در زندگی افراد، بهتر است هنگام انتخاب همسر به این مسئله مهم نیز توجه شود.
در ادامه برخی از مهمترین اختلالاتی را که تهدیدکننده ازدواج موفق هستند به صورت مختصر معرفی میکنیم:
شخصیت خودشیفته، شخصیت پارانویید، شخصیت ضداجتماعی، شخصیت منزوی یا گوشهگیر، شخصیت نمایشی، شخصیت وابسته، شخصیت وسواسی و اختلال دوقطبی.
شخصیت خودشیفته
فرد خودشیفته امتیازات ویژهای برای خود قائل است. در این اختلال، فرد خود را بسیار مهم تصور میکند و نقش خود را در خانواده، گروه و اجتماع، کلیدی و اثرگذار میپندارد. در تصور او دیگران نقش چندانی ندارند و اگر او نباشد همه چیز آنطور که باید، پیش نمیرود.
توقع دارد دیگران او را تحسین و تکریم کنند و خواستههایش را برآورده کنند، ولی به دیگران و نیازهایشان بیاعتناست. از دیگران برای رسیدن به اهداف و مقاصد خود سوء استفاده میکند و تمایل شدیدی برای رسیدن به مقام، قدرت و شهرت دارد. مدرک تحصیلی بالا، ثروت و ویژگیهایی از این قبیل باعث فخرفروشی مفرط او میشود. به راحتی ماشین خود را دوبله پارک میکند، بدون اینکه فکر کند موجب اختلال در رفت و آمد دیگران شده است یا پول قرض میکند و توجهی به پس دادن آن ندارد. فرد خودشیفته خود را تافته جدا بافته میپندارد و به طور غیر واقعی تصور میکند که قدرت، استعداد، زیبایی یا حتی عشق بینظیری دارد. او اعتمادبهنفس کاذب و سطحی دارد و به انتقاد یا بیتوجهی دیگران بسیار حساس است و ناراحت میشود. مسئولیت اشتباهات، ناکامیها و نقصهای خود را به گردن دیگران میاندازد و حتی وظیفه دیگران میداند که او را خشنود کنند و در خدمت او باشند. در برابر افراد برتر و بهتر حسادت میکند و معمولاً بر اثر واکنشی در ذهن، گفتار یا رفتار خود سعی میکند تا برتری فرد مقابل را بیارزش یا غیرواقعی یا پیشپا افتاده جلوه دهد، در این راه گاهی به دروغ متوسل میشود. او گمان میکند فقط افراد خاصی قادر به درک او هستند. اگرچه فرد خودشیفته ازخودراضی، مغرور و متکبر است، ولی در بسیاری از موارد این ویژگیها را به صورت تواضع و فروتنی بیش از حد نشان میدهد تا اینکه دیگران به بزرگی او اقرار کنند. در واقع این افراد از نظر اجتماعی معمولاً افرادی خوشمشرب، دلپذیر، ظاهرگرا و حتی سخاوتمند هستند، اما در واقع، آنها قادر به درک یا پذیرش احساس دیگران و پاسخ همدلانه و همدردانه دیگران نیستند؛ به همین دلیل این افراد در روابط خود غالباً دروغگواند و قادر به برقراری روابط صمیمانه عمیق نیستند و بیشتر به صورت سطحی بر اساس ظاهر، علایق و سلیقههای مشترک به دیگران نزدیک میشوند.
فرد خودشیفته بر این باور است که دیگران باید پیرو تصمیمات، عقاید و افکار او باشند و مانند او فکر و احساس کنند. او حتی به خود اجازه میدهد که به جای دیگران تصمیم بگیرد.
اگر دختر یا پسری بخواهد با چنین فردی ازدواج کند، مدام باید از وی تعریف و تمجید کند تا راضی باشد. [6]
شخصیت پارانویید
زنان و مردان پارانویید به دیگران شک دارند و بیش از اندازه آنها را کنترل میکنند. آنها نهتنها به همسر خود بلکه به اغلب مردم با دیده شک و تردید مینگرند. همیشه در مقابل محبت دیگران سوءظن دارند.
چنین افرادی دوستان زیادی ندارند و در مقابل انتقاد دیگران خصمانه پاسخ میدهند. همیشه احساس میکنند دیگران قصد دارند از آنها و امکاناتشان به نوعی سوءاستفاده کنند.[7]
چنین افرادی به دلیل شکاک بودن، مدام همسر خود را زیر نظر دارند و از کوچکترین صحبت یا حرکتی از سوی همسر خود برداشت بد میکنند. این خصلت مانعی برای ازدواج آنها قلمداد میشود؛ چون کسی حاضر نیست با چنین اشخاصی زندگی مشترک داشته باشد. اگر چنین افرادی موفق به ازدواج شدهاند احتمالاً به اجبار اطرافیان بوده است یا در زمان خواستگاری صداقت نداشتهاند و به طور طبیعی در معرض طلاق قرار خواهند گرفت.
برجستهترین ویژگیهای اختلال شخصیت پارانویید عبارتاند از شک، بیاعتمادی، حساسیت زیاد و گرایش به وارسی کردن محیط برای یافتن نشانههایی که نگرشهای منفی را تأیید میکند. اکثر این افراد در دوران کودکی، خانوادهای ناامن، والدین خشمگین و سختگیر داشتهاند و دائماً تحت انتقاد، تحقیر، سرزنش، سرکوفت و بیمهری قرار داشتهاند. در اینگونه افراد برخی از الگوهای فکری منفی نظیر «من نمیتوانم به دیگران اعتماد کنم» شکلگرفته است.
اگرچه این افراد همیشه دلایلی برای توجیه شک و بدبینی خود دارند، اما مشکل ذهن آنها تفسیر غیرمنطقی و نامتناسب آنها است. برای مثال اگر همسر فرد در رسیدن به خانه کمی تأخیر کرده باشد، اولین و مهمترین چیزی که به فکر شخص خطور خواهد کرد، خیانت است یا اگر وقتی به چند تن از همکارانش نزدیک میشود و آنها ناگهان صحبتهای خود را قطع میکنند، تصور میکند که آنها در حال غیبت کردن یا توطئه چیدن علیه او هستند یا در ذهن خود افکاری مثل: «چرا امروز زود اومد خونه؟ نکنه…»؛ «درو محکم بست که بگه … و …» دارند.
این افراد به دلیل اینکه خود را بیکفایت، ناتوان و کمارزش میپندارند، اغلب اهل بحث، خشک، عصبی و معمولاً حسود هستند.
به نظر میرسد که آماده حمله کردن هستند. آنها به اغراق کردن تمایل دارند، از کاه، کوه میسازند و انگیزههای پنهان و معانی خاصی در رفتار بدون منظور دیگران مییابند. آنها به خاطر هر مشکلی که با آن مواجه میشوند، دیگران را سرزنش میکنند و خود نمیتوانند هرگونه سرزنش یا مسئولیت شکست را بپذیرند. بسیار حساس و زودرنجاند و هر نوع انتقاد و حتی صحبت ساده را به خود میگیرند و حمل بر تهدید و تحقیر میکنند. تصور میکنند دیگران به دنبال نواقص و عیوب آنها و ضربه زدن به آنها هستند. بهراحتی کینه به دل میگیرند، سالها آن را فراموش نمیکنند و در مواقع لزوم، آن را یادآوری میکنند (یادت هست چند سال پیش خونه مادرم با طعنه گفتی آدم زیاد بخوابه افسرده میشه؟ منظورت این بود که آدم تنبلی هستم و احساس مسئولیت نمیکنم!). همیشه به دنبال شواهد و دلایلی برای تأیید غیرقابلاعتماد بودن دیگران هستند و تقریباً همیشه دلیلی برای آن پیدا میکنند. به خاطر اعتماد نداشتن به دیگران از برقراری رابطه نزدیک و صمیمی پرهیز میکنند. معمولاً دوست صمیمی ندارند و روابط اجتماعی بسیار سطحی و محدودی دارند. مسئولیت اشتباه و کوتاهی خود را نمیپذیرند و آن را به گردن دیگران میاندازند.
در کارهایی که به حساسیت و دقت بالایی نیاز است و یا با اربابرجوع و افراد دیگر سروکار زیادی ندارد، موفقتر هستند.[8]
ازجمله ویژگیهای اصلی شخصیت پارانوییدی، بیاعتمادی، سوءظن گسترده و پایدار نسبت به دیگران، حساسیت زیاد به مسائل جزئی و کماهمیت، باورها و نگرشهای متعصبانه، بداخلاقی، توهم، رفتارهای مضطربانه، مشاجرههای خشمآلود و عدم ارتباط عاطفی با دیگران است. طبیعی است که صاحب چنین ویژگیهایی نمیتواند در زندگی مشترک با همسر خود چندان موفق باشد. این افراد چون تمایل دارند مشکلات خود را به عوامل بیرونی و دیگران نسبت دهند، معمولاً آماده پذیرش انتقاد و تعهدات فردی نیستند و به ندرت حاضر میشوند به کلینیکهای درمانی مراجعه کنند و تحت درمان مستمر قرار بگیرند. این اختلال شخصیت در آقایان بیشتر از خانمها دیده میشود.[9]
بدبینی در طب سنتی
افرادی که مزاجشان سرد و خشک (سوداوی) است، معمولاً سوءظن و بدبینی دارند. آنها باید قبل از ازدواج مزاجشان را تعدیل کنند. خوراکیهایی که گرمای ملایم و تدریجی ایجاد می کند برای این افراد مناسب است.
سودا را میتوان با شربت گس مزه تعدیل کرد؛ مثل شربت «سرکه شیره». میزان سرکه خانگی به تناسب مزاج فرد تعیین میشود. مثلاً نسبت 5 به 2 (شیره و سرکه) یا 5 به 1 و یا سرکه کمتر.
فصل بهار، فصل مناسبی برای سوداویهاست.
حکیم استاد حسین خیراندیش.
شخصیت ضداجتماعی
افراد ضداجتماعی را معمولاً در جامعه به نام خلافکار یا تبهکار میشناسند، این افراد از زدن ضرر مالی و جسمی به دیگران احساس پشیمانی یا شرم نمیکنند، از گذشته درس عبرت نمیگیرند و برای همین است که پس از دستگیری به کارهای خلاف و زشت خود ادامه میدهند. اینان همیشه نفع شخصی خود را در نظر میگیرند و از پی بردن به احساس دیگران ناتوان هستند.
قضاوت آنها در امور مختلف نامناسب است. دچار خودخواهی شدید هستند. در زندگی، اهداف بلندمدت ندارند و گاهی با چربزبانی و جذابیت ظاهری میتوانند دیگران را به راحتی فریب دهند. اگر به ساعد، بازو، گردن و صورت آنها دقت شود، اثر چاقو، سوزاندن سیگار و خالکوبی مشاهده میشود.
رفتار ضداجتماعی این گروه همیشه در تبهکاری خلاصه نمیشود؛ مثلاً افرادی هستند که در محل کار خود مدام دعوا میکنند، پرخاشگر و بیبندوبار هستند.
از نظر دانشمندان ناسازگاریهای پدر و مادر، سبک فرزندپروری نامطلوب و عامل وراثت در پیدایش چنین اختلالی بیتأثیر نیست.[10]
شخصیت ضداجتماعی با عدم رعایت و تجاوز به حقوق دیگران، بیتوجهی به احساسات، نیازها و حقوق دیگران، کمارزش یا بیارزش پنداشتن دیگران، خودخواهی و باارزش دانستن خود مشخص میشود. این افراد چربزبان و بهظاهر جذاب هستند، اما قادر به برقراری ارتباط صمیمی و نزدیک، حتی با دوستان و نزدیکان خود نیستند.
جامعهستیزی از کودکی سرچشمه میگیرد. در کودکان جامعهستیز، مدرسهگریزی، دروغگویی دائمی، دزدی و ویرانگری مشاهده میشود. این قبیل رفتارها تا بزرگسالی ادامه مییابد و به صورت تجاوز به اشخاص و اموال دیگران، نپرداختن بدهیهای کلان و کوتاهی در تعهدات مالی درمیآید.
فرد ضداجتماع غالباً دروغگو، حیلهگر، کلاهبردار و معمولاً زیرک است، از دیگران مخصوصاً افراد ضعیف و ساده، ناراحت است و آنها را لایق ترحم، دلسوزی یا همدردی نمیداند. او به ندرت مسئولیت خطا و اشتباهات خود را میپذیرد و احساس گناه، پشیمانی یا ندامت نمیکند.
فرد باشخصیت ضداجتماعی معمولاً برنامه و هدف مشخص و منسجمی ندارد. رفتارهای هیجانی، آنی و غالباً به صورت تحریکپذیری، خشم و حالت پرخاشگری دارد. بدون توجه به خطر احتمالی برای خود و دیگران مرتکب اعمال خطرناکی همچون رانندگی بسیار سریع میشود.[11]
شخصیت منزوی
ویژگی بارز شخصیت منزوی اجتناب از روابط اجتماعی و ارتباط نزدیک با دیگران است. آنها میترسند مرتکب اشتباهی شوند و درنتیجه دیگران آنها را طرد کنند. تقریباً اکثر افراد در موقعیتهای جدید دچار خجالت و کمی اضطراب میشوند، اما این مسئله در افراد منزوی، شدید و بیش از حد معمول است؛ بنابراین با وجود میل و اشتیاق به ارتباط، آنها منزوی و دور از گروهها هستند.
این افراد به خاطر ترس از انتقاد، زیر سؤال رفتن یا طرد شدن، از مشاغلی که نیاز به ارتباط با دیگران دارد، خودداری میکنند. حتی مصاحبه شغلی یا دادن گزارش برای آنها بسیار مشکل و گاهی غیرممکن است. بهجز با افراد شناخته شده و دلخواه خود، تمایلی به برقراری ارتباط با دیگران ندارند.
در جمعهایی که به اجبار شرکت میکنند، دائماً به فکر این هستند که مبادا دیگران از او انتقاد کنند یا او را نپذیرند؛ به همین دلیل همواره مواظب رفتار، گفتار و حرکات خود هستند و به معنی واقعی در اضطراب به سر میبرند.
به دلیل ترس از بیکفایتی و عزت نفس پایین، از برقراری روابط جدید فرار میکنند و حتی در موقعیتهای اجتماعی شناخته شده مانند کلاس، فقط با افراد آشنا رابطه دارند و با دیگران راحت نخواهند بود. مثلاً اگر قرار باشد با دیگر همکلاسیهایشان کاری انجام دهند، نگران و مضطرب خواهند شد.
خود را غیراجتماعی، دوست نداشتنی و گاهی پایینتر از دیگران در نظر میگیرند.[12]
شخصیت نمایشی
افرادی که سوابق طولانی برای جلب توجه دیگران دارند و رفتارهای نمایشی و هیجانی از خود نشان میدهند، دچار اختلال شخصیت نمایشی هستند. البته انسان سالم به طور طبیعی از توجه و تحسین دیگران خوشحال میشود، اما در شخصیت نمایشی این موضوع، بسیار فرد را مشغول میکند؛ بنابراین برای به دست آوردن چنین توجهی از انجام هیچ کاری دریغ نمیکند.
این افراد در ظاهر جذاب، صمیمی و معاشرتی هستند، اما معمولاً دیگران آنها را ریاکار و سطحی میپندارند.
به ظاهرشان بیش از هر چیز دیگری اهمیت میدهند. مثلاً از یک هفته قبل از میهمانی یا عروسی تقریباً تنها و مهمترین مشغله ذهنی آنها پیدا کردن لباس مناسب است.
رفتار و حرکات اغواکننده دارند و میتوانند شدیداً عشوهگر باشند. با این حال سازگاری جنسی آنها اغلب ابتدایی یا بسیار سرد است که این امر نشان میدهد رفتار عشوهگرانه آنها بیشتر در خدمت جلبتوجه است تا تمایلات جنسی.
لباس، پوشش و آرایش اغراقآمیز و یا انگشتنما دارند.
در جلسات یا میهمانی احساس نارضایتی و ناراحتی میکنند مگر اینکه مرکز توجه باشند. برای مثال میگویند: «چه میهمانی بیخودی بود! با اون غذا و سرویس شون».
اهل بگو و بخند هستند و ظاهراً بسیار خونگرم به نظر میرسند. دائماً به دنبال تأیید و تحسین دیگران هستند و نسبتاً حسود هستند. به راحتی تحت تأثیر افراد و موقعیتها قرار میگیرند و به راحتی فریب میخورند. رفتاری هیجانی و غالباً غیرواقعی، نمایشی و احساسی دارند و در ابراز احساسات زیادهروی میکنند (آه! چه اجرای خارقالعادهای! بینظیر! محشر!…)؛ درحالیکه از آشنایی و دوستیشان با کسی بیش از چهار هفته نگذشته است میگویند: «اون بهترین دوستمه».
با دوستان همجنس خود چندان راحت نیستند، مگر اینکه حداقل از نظر ظاهری برابر یا برتر از آنها باشند. معمولاً چندان متعهد و وفادار نیستند. در صورت دفع به وسیله طرف مقابل ممکن است شدیداً مجذوب او شوند و حتی دست به خودکشی بزنند. زبانباز و کلیگو هستند. در برابر انتقاد و عدم تأیید، بسیار حساس اند و خیلی ناراحت میشوند.
به سرعت احساسات و خلقشان تغییرمیکند و معمولاً بیش از یکی دو ساعت به طول نمیانجامد. ناکامیهای خود را به گردن دیگران میاندازند. به سرعت حوصلهشان سر میرود و دائماً به دنبال هیجان و چیزهای تازه هستند. بدون اینکه کار یا فعالیت قبلی را به جایی برسانند، تغییر فعالیت یا شغل میدهند. تصمیمهای عجولانه و آنی میگیرند و معمولاً اول عمل میکنند بعد فکر. در واقع بیشتر از روی احساسات میاندیشند تا از روی عقل و منطق. در روابط زناشویی و رمانتیک ممکن است تهدید و یا اقدام به خودکشی کنند. در کارهایی که نیازمند خلاقیت و قدرت تخیل یا روابط عمومی قوی است، اغلب موفق، ولی در مشاغل محاسباتی و منطقی بسیار ناموفق هستند.
این افراد در زندگی مشترک برای برقراری رابطه صمیمانه دچار مشکل هستند و اغلب یک نقش خاص را ایفا میکنند. آنها از طریق بازیها و نمایش احساسی عاطفی و اغواکننده به دنبال کنترل همسر خود هستند و از طرف دیگر خود را کاملاً وابسته و مطیع او نشان میدهند. مردان با چنین شخصیتی معمولاً رفتاری مهاجم و ضداجتماعی دارند.[13]
در این نوع اختلال، فرد مبتلا نیاز مفرط به توجه از طرف همسرش دارد، در صورت کمترین بیتوجهی آشفتگی زیادی در او ایجاد میشود. در این حالت فرد مقابلش به هراندازه به او توجه نشان دهد، او ارضا نمیشود و همیشه شاکی خواهد بود. این در حالی است که خودش در مقابل این همه توجهطلبی کمترین توجه را به همسرش دارد، ولی فکر میکند که بینهایت این کار را انجام داده است. رفته رفته این موضوع موجب خستگی طرف مقابل میشود و بعد از مدتی به مشاجره و در نهایت تنفر زیاد از همدیگر و طلاق میانجامد.[14]
شخصیت وابسته
افرادی هستند که در زندگی روزمره به شدت به دیگران وابستهاند، آنها در تصمیمگیریهای خود بدون توصیه و امر دیگران و اطمینان خاطر یافتن، کاری را انجام نمیدهند. شدیداً محتاج پذیرفته شدن از طرف سایرین هستند. این افراد در مقابل اظهار عقیده دیگران مخالفتی ابراز نمیکنند؛ چون نگران از دست دادن حمایت آنها هستند. اگر کسی را در کنار خود نداشته باشند، احساس ناامیدی و رهاشدگی دارند. چنین افرادی در انجام هر کاری دوست دارند تأیید شوند. معمولاً افرادی مطیع و دنبالهرو سایرین هستند. ازدواج با این افراد که هیچ استقلالی از خود ندارند زیانبخش و آزاردهنده است؛ چون ممکن است دیگران از آنها سوء استفاده کنند.[15]
ویژگی برجسته شخصیتهای وابسته، وابستگی و گره خوردن افکار، باورها، احساسات و رفتارشان به دیگران است. این افراد عزتنفس بسیار پایینی دارند و به دیگران نیازمندند. به راحتی تحت تأثیر و سوءاستفاده دیگران قرار میگیرند. آنها افرادی مطیع، منفعل و ضعیف هستند. تمایلی برای ابراز مخالفت با دیگران ندارند و تمام سعی خود را میکنند تا رضایت و خرسندی دیگران را به دست آورند.
این اختلال میتواند ناشی از رفتار والدین باشد. معمولاً والدین بیش از اندازه حمایتی، در فرزندان خود وابستگی ایجاد میکنند. از تنهایی و رها شدن بسیار میترسند. ترس از تنهایی تقریباً تمام ذهنشان را فرامیگیرد؛ بنابراین بزرگسالانی با این ویژگی اغلب مانند کودکی که دچار اضطراب جدایی از مادر است، با دیگران رفتاری بچهگانه از خود نشان میدهند؛ مثلاً در روز 15 بار با همسر خود تماس میگیرند.
آنها حتی در تصمیمگیریهای ساده نیز مشکل دارند. برای مثال، در انتخاب و پوشیدن لباس نظر دیگران را نیز میپرسند یا برای اینکه چه چیزی سفارش بدهند و بخورند؟ یا چه برنامهای را نگاه کنند؟ یا در چه کلاسی شرکت کنند؟
از آنجایی که آنها خود را از نظر استقلال و توانمندی، ناقص و بیکفایت میدانند، در اکثر موارد نقش منفعل و درمانده را بازی میکنند و از پذیرش مسئولیت زندگی در جایگاه یک فرد بالغ سر باز میزنند و میخواهند که دیگران به جای آنها مسئولیت زندگیشان را به عهده گیرند. آنها به طور مشخص، تصمیمات مهم و اصلی زندگیشان نظیر انتخاب شغل یا انتخاب دوست و همسر را به دیگران میسپارند.
آنها به دلیل ترس از عدم تأیید، محرومیت از حمایت یا طرد شدن، در ابراز مخالفت با دیگران مشکل دارند. بسیار سازشکار هستند. بهسختی خود آغاز کننده چیزی هستند. آنها اعتمادبهنفس کمی دارند و بر این باورند که برای انجام یا تداوم کاری، حتماً به کمک دیگران نیاز دارند؛ بنابراین خود را نالایق یا ناتوان برای درک یا انجام کاری که با آن روبرو هستند میدانند.
گاهی برای جلب حمایت، توجه و موافقت دیگری به کارهای ناخوشایند نیز تن میدهند و گاه سوءاستفاده رفتاری، کلامی یا جنسی دیگری را تحمل میکنند. در واقع این افراد به خاطر ترس از اینکه رها شوند بهرهکشی جسمانی یا روانی زیادی را تحمل میکنند. نیازهای خود را نسبت به نیازهای افرادی که به آنها وابستهاند در مقام دوم قرار میدهند و احساس میکنند هرگونه پافشاری بر نیازهای خودشان ممکن است این رابطه را به خطر بیندازد.
در صورت تنها بودن بسیار نگران میشوند یا احساس درماندگی و بیچارگی میکنند. به همین دلیل اگر طرفشان تأخیر کرده باشد، نگران میشود و نمیدانند چهکاری انجام دهند؟ یا در رابطهای که چیزی جز بردگی نیست، باقی میمانند و یا اگر رابطه قبلی به پایان برسد به سرعت به دنبال رابطه جدیدی میروند.[16]
شخصیت وسواسی
عدهای از مردان و مخصوصاً زنان، افرادی بسیار منظم هستند که به جزئیات، بسیار اهمیت میدهند. آنها کمالگرا هستند و همه چیز را در صورت کامل بودن قبول دارند. برخی از آنها اعتقادات مذهبی خشک دارند، بسیار وقتشناساند، بعد از انجام هر کاری دو سه مرتبه آن را چک میکنند، اخلاق سازشناپذیری دارند، لجوج هستند، روابط صمیمانه کمی با دیگران ایجاد میکنند، سختکوش و وظیفهشناساند. برای اینکه همهچیز بر طبق میلشان باشد، از دیگران بسیار ایراد میگیرند، ولی قبول نمیکنند که وسواسی هستند و میگویند ما حساس هستیم. این افراد مستعد افسردگی هستند و در زندگی مشترک دچار تعارضات زیادی با همسر خود خواهند شد.[17]
ویژگیهای بارز شخصیت وسواسی، انعطافناپذیری، کمالگرایی، مطلقگرایی و کنترل کردن است. آنها بیش از حد به جزئیات، نظم و ترتیب، فهرستها، مقررات و برنامهها میپردازند به طوری که گاه به قیمت از دست دادن زمان، دور شدن از هدف یا صدمه زدن به رابطه خود با دیگران همراه است.
علاوه بر وسواس، این افراد معمولاً به شکل افرادی یکدنده، خسیس، تنگنظر، حقبهجانب و ناسازگار در جامعه شناخته میشوند. در واقع آنها در ابراز هیجان مشکل دارند. از این رو معمولاً دیگران آنها را رسمی، خشک، بیش از اندازه با وجدان و با اخلاق میدانند.
برای این افراد اکثر کارها از آداب شستشو گرفته تا نحوه رانندگی، غذا پختن، تزئین، روابط بین فردی و … باید طبق یک قاعده و نظم و ترتیب انجام شود و معمولاً استثناء و راه دومی وجود ندارد. در صورت توجه به زندگی شخصی این افراد میتوان آنها را بسیار تمیز و منظم یافت. به طوری که حتی میتوانند چشمبسته وسایل خود را بیابند.
این وسواس و اجبار، هم در افکار و هم در رفتار آنها وجود دارد. آنها تقریباً هیچگاه به طور ناگهانی تصمیم برای انجام کاری نظیر رفتن به مسافرت نمیگیرند و هر چیزی باید از قبل برنامهریزی شده باشد. هر نوع تغییر یا اتفاق غیرمنتظره آنها را به هم میریزد.
اگر چنین فردی فهرست خرید خود را گم کند، زمانی که برای پیدا کردن آن فهرست صرف میکند، بیش از دوباره نوشتن فهرست خرید است. در ذهن او مرتب این عبارت تکرار میشود که اصلاً چرا باید گم شود. این افراد به خاطر کمالگرایی و انعطافناپذیری، در روابط بین فردی نیز دچار مشکل هستند. در ارتباط با دیگران معمولاً بسیار کنترلکننده و ریاستطلب هستند و به افراد زیردست خود نگاه تحقیرآمیز دارند. این افراد در کارهایی که از یک نظم و دقت بالا برخوردار است موفق هستند. این افراد کار دیگران را اصلاً قبول ندارند و معمولاً کار خود را به دیگران نمیسپارند. همچنین برای اطمینان خاطر و جلوگیری از اتلاف وقت در بسیاری از موارد کار را به خانه میآورند تا در وقت فراغت آن را کامل یا دوره کنند.
این افراد حتی در ابراز احساسات خسیس هستند؛ زیرا فقط نواقص و نیمه خالی لیوان را میبینند؛ بنابراین دلیلی برای تعریف، تمجید و ابراز احساس نمیبینند. از این رو آنها در برقراری روابط احساسی با افراد خانواده و محیط کار نیز مشکل دارند و معمولاً روابط صمیمانهای ندارند. در ذهن آنها باید برای هر کاری سود و فایدهای وجود داشته باشد و تفریح و سرگرمی به خودی خود هدر دادن وقت است. آنها معمولاً چیزهای کهنه یا غیرقابل استفاده را نگه میدارند و دور نمیریزند. همچنین این افراد از لحاظ مسائل اخلاقی، اجتماعی، مذهبی و سیاسی دید بسیار خشک و بستهای دارند و معمولاً تندرو هستند.[18]
وسواس در نگاه طب سنتی
وسواس، احساس تردید و شک در ذهن، به ویژه درباره طهارت و نجاست است. این بیماری از غلبه سودا به وجود میآید و ذهن را مشوش میکند.
نشانههای غلبه سودا:
طعم دهان فرد شور میشود، کابوس میبیند، بوی عفونت دهان، خودخوری، فکر زیاد بدون آنکه بداند، لاغری، بینشاطی، یبوست شدید (دفع هفتهای یکبار)، مدفوع قیری و سیاه، سوزش هنگام دفع ادرار، ادرار تیره و خاکستری، حالت تهوع، حس تاریکی چشم و شب کوری، تیرگی پوست صورت و پوست بدن، سوزش معده، خارش زیاد بدن و ترک خوردن پوست و قولنج معده از نشانههای آن است.
کسانی که دچار چنین طبعی میشوند بیشتر مبتلا به یأس، ناراحتیهای فکری و روحی هستند، دائم در خود فرو میروند، خودخوری میکنند، دچار افسردگی و خستگی میشوند و برای آرامش خود بیشتر گریه میکنند.
پرهیزات
افراد سوداوی باید از خوردن غذاهای چرب، شور، مانده و بیات به ویژه گوشت، ماهی دودی، شیرینیجات مصنوعی و چای، خودداری کنند و بیشتر از مسهلهای گیاهی مانند قدومه شیرازی، بارهنگ، تخم ریحان و مرو استفاده کنند و در بین غذا از نوشیدن مایعات، به ویژه آب یخ و نوشابههای گازدار و دوغ خودداری کنند.
این افراد باید از مصرف کشک و ماست نیز بپرهیزند. مصرف پنیر همراه با چای شیرین در صبحها، غذاهای مانده و بیات و شور و نمک سود، عدس، خیارشور، گوشت پیر (رنگ قرمز تیره)، برای این افراد زیانآور است. رسوبات خون در این افراد افزایش مییابد و بیشتر آنها دچار یبوست مزاج میشوند. استفاده از غذاهای گیاهی مانند آلو، اسفناج، کدو تنبل و هویج فرنگی پخته بسیار مفید است. همچنین استفاده از سالادهای فصل با مقداری جوانه گندم قبل از غذا و نیز مصرف آش جو اثرات مفیدی برای این افراد دارد. گردش و تفریح در جاهای خوش آب و هوا نیز بسیار مفید است.
خوردن غذاهای گرم و تر، ملین، سوپ جو (با پاچه گوسفند، کمی زنجبیل، زعفران)، خوردن عسل و قدومه شیرازی بعد از سلامتی، مصرف توت، انجیر، خرما، کشمش، هل، دارچین، زیره و زعفران و طهارت با آب گرم توصیه میشود.
برگرفته از کتاب شور زندگی، ج4،«سلامت عاطفی و جنسی از منظر طب سنتی ایرانی اسلامی»، زیر نظر استاد حکیم حسین خیراندیش.
اختلال دوقطبی
اختلالات خلقی از جمله دوقطبی، حالاتی هستند که با اختلال خلق، فقدان احساس کنترل بر خُلق و تجربه ذهنی ناراحتی شدید همراه هستند. در حالی که یک شخص عادی قادر به کنترل خلق و عواطف خود است. هر انسان سالمی معمولاً طیف وسیعی از خُلقها را تجربه میکند و به همان میزان عواطف مختلفی را از خود بروز میدهد؛ بنابراین خُلق به طور طبیعی ممکن است بالا یا پایین باشد، اما کسی که اختلال دوقطبی دارد، دچار نوسانات خلقی شدید است. این نوسانات معمولاً هفتهها یا ماهها طول میکشد و با آنچه مردم عادی در زندگی روزمره تجربه میکنند، بسیار متفاوت است. از اختلال دوقطبی با عنوان افسردگی شیدایی نام برده میشود. این بیماری روانی باعث میشود که خلقوخوی انسان از حالت بینهایت سرخوشی و تندمزاجی و تحریکپذیری یکدفعه تغییر حالت دهد و تبدیل به افسردگی و ناامیدی شود. در این میان زمانهایی هم وجود دارد که خلقوخوی فرد عادی باشد.
وقتی فرد دارای خُلق بالایی است علائم زیر را نشان میدهد:
شادی و هیجان زیاد، حواسپرتی، اعتمادبهنفس بالا، احساس برتر بودن بیش از اندازه، کاهش نیاز به خواب، افزایش تمایل به رابطه جنسی، فعالیت و جنبوجوش زیاد، حرف زدن سریع، تصمیمات عجولانه، به خود رسیدن، ولخرجی و احساس صمیمیت زیاد، اما زمانی که خُلق او پایین است دارای نشانههای زیر میشود:
کاهش انرژی و علاقه، احساس غمگینی، احساس بیقراری و آشفتگی، احساس گناه، احساس بیارزشی و ناامیدی، زودرنجی و تحریکپذیری، اشکال در تمرکز، اختلال در خواب، بیاشتهایی، بینظمی، احساس خستگی کامل، یبوست، عدم تمایل در رابطه جنسی، قطع ارتباط با دیگران و فکر مرگ و خودکشی.
این اختلال منجر به اختلال در عملکرد شغلی، روابط اجتماعی و روابط بین فردی آنها میشود.
خانمی از رفتار غیرعادی و ناهنجاریها و بیثباتیهای همسرش شکایت میکرد و میگفت همسرش هر ساعت رفتار جدیدی از خود نشان میدهد. یک روز با خانوادهاش صمیمی است و روز دیگر حاضر نیست پایش را به خانه آنها بگذارد. گاهی بیدلیل و بیاندازه شاد و خوشحال است و زمانی بیجهت ناراحت و بداخلاق، گاهی از خانمش میخواهد لباسهای دلخواهش را بپوشد و گاهی از طرز لباس پوشیدن او ایراد میگیرد. مدتی صبح زود از خواب بیدار میشود و به پارک میرود، ولی زمانی دیگر تا نزدیک ظهر میخوابد. گاهی اوقات تمایل زیادی در برقراری رابطه زناشویی دارد و زمانی انگار یادش میرود که ازدواج کرده و از روابط جنسی متنفر میشود. چنین رفتارهایی میتواند نشانهای از اختلال دوقطبی باشد.[19]
خساست
یکی از بیماریها و خصلتهای ناپسند خلقی و روانی، خساست است. زندگی با فرد خسیس بسیار سخت و رنجآور است. خساست میتواند باعث از هم پاشیده شدن یک زندگی شود در این حالت فرد از سر فقر زندگیاش نمیپاشد، بلکه به خاطر علاقه شدید به پول جمع کردن است که زندگیاش از هم میپاشد.
خساست حالتی روانی و ناشی از کمبودها و شکستهای فرد در گذشته است. این حالت باعث میشود فرد از ترس فقر در آینده، حریص شود.
از نظر روانشناسان اشتهای سیریناپذیر آدمهای خسیس به جمع کردن پول و خرج نکردن، نوعی بیماری است؛ یعنی یک نوع اختلال روانی که باعث میشود این آدمها حتی در گفتن حرفهای خوب و نشان دادن محبت به عزیزانشان هم پرهیز کنند و روابط عاطفی را به بنبست بکشانند.[20]
بیثباتی در شخصیت
هنگام تعامل با افراد، وقتی بدانید طرف مقابل، چه احساسی دارد و چه واکنشی نشان خواهد داد، راحتتر ارتباط برقرار خواهید کرد. این افراد قابل پیشبینی هستند.
این ثبات و قابل پیشبینی بودن در برخی افراد دیده نمیشود. آنها امروز یک حرف میزنند، فردا حرفی کاملاً متفاوت. امروز از حرفتان ناراحت نمیشوند و فردا ناراحت و آشفته میشوند. گاهی این بیثباتی چنان افزایش مییابد که فرد دچار مشکل شخصیتی جدی میشود.
در بیشتر موارد، افراد دارای مشکلات شخصیتی نیستند، بلکه ویژگیهای شخصیتی خاصی دارند که با طرف مقابل همخوانی ندارد و باعث موفق نشدن آنها در ازدواج میشود. پس در صورتی که یکی از افراد متقاضی ازدواج، رفتارهایی در خود یا در طرف مقابل میبیند که باعث نگرانی او میشود بهتر است با روانشناس یا روانپزشک و مشاوره در میان بگذارد. گفتنی است که اختلالات شخصیتی، بسیار گسترده و متنوع است و برای تشخیص آن باید از متخصصان کمک گرفت و از هر نوع برچسب زدن به افراد نیز پرهیز کرد.[21]
زودرنجی
فرد زودرنج کسی است که از هر کاری و حرفی و حرکتی زود آزرده خاطر میشود. میتوان گفت فرد زودرنج در مقابل رفتارها سریعاً واکنش نشان میدهد و نمیتواند سازگار شود.
آنها معمولاً در مقابل ناراحتیها و مشکلات واکنشهای متفاوتی از خودشان بروز میدهند. برای مثال گاهی پرخاش، گاهی گریه، گاهی قهر و … . علت زودرنج بودن افراد به شخصیت فرد، یادگیری، ژنتیک و تربیت آنها در دوران کودکی بازمیگردد.
حقارت و خودکمبینی
این مشکل در فرد زمانی روی میدهد که خود را با دیگران مقایسه میکند و احساس میکند که طرف مقابل از او بهتر است.
احساس حقارت و خودکمبینی مانند هر پدیده دیگر معلول اسباب و علل خاصی است؛ همچون نقص بدنی، فقر و تهیدستی، ارتکاب جرم، عجز و ناتوانی، یأس، شکست و ناکامی، بیکاری، اعتقاد به خرافات و اوهام، ضعف ایمان و اختلال در شبکه ارتباطی خانواده.
خودکمبینی به صورتهای مختلفی در انسان ظاهر میشود؛ بعضی با سکوت و کمحرفی، بعضی با پرگویی، عدهای با تملق و چاپلوسی و عدهای دیگر با تواضع و فروتنی، برخی با تکبر و خودبزرگبینی، عقده حقارت خود را نمایان میسازند.
این افراد، معمولاً خود را کوچکتر از آنچه هستند میدانند و حتی در مواردی گمان میکنند که فاسد هستند و یا خیال میکنند که دیگران از آنها نفرت دارند و نمیتوانند با آنها کنار آیند یا خود را ناتوانتر از آن میبینند که بر مشکلات و سختیها پیروز شوند و احساس حقارت خود را با ذکر عبارت من ناتوانم و قدرت انجام این کار را ندارم یا این کار از توان من برنمیآید ابراز میکنند. در مواردی هم با همان ضعف آشکاری که دارند، احساس خود را از دیگران مخفی میکنند و برای خوب جلوه دادن خود، از دیگران بدگویی میکنند. برای تسکین درد خویش، حتی از جسارت و بیادبی به دیگران دریغ ندارند.
عکسالعملهایی که مردم بر اثر احساس حقارت از خود نشان میدهند به مقتضای شدت و ضعف این روحیه و اختلاف شرایط محیط و عوامل اجتماعی، متفاوت است.
این افراد در ازدواج خود و انتخاب همسر ناموفق هستند؛ چراکه مدام در حال مقایسه خود با دیگران هستند و در همه کارها، خود را حقیر و کوچک میشمارند، اگر هم موفق به ازدواج شوند، مشکلات بسیاری را برای همسر خود ایجاد میکنند و موجب از هم پاشیدگی زندگی میشوند.
شخصیت مرزی
از دیگر مشکلات عاطفی که منجر به طلاق میشود، داشتن شخصیت مرزی است، به این معنا که عدهای از افراد به نوع خاصی از افسردگی دچارند و بسیار سخت میتوان آنها را شناسایی کرد. این افراد گاهی با دیگران روابط عمیقی برقرار میکنند و صمیمی میشوند، اما بعد از مدتی آنها را به شدت بد میشمارند و رابطه خود را قطع میکنند. اینان تعریف مشخصی از خود ندارند، احساس پوچی، دورههای غم شدید، تحریکپذیری یا اضطراب دارند. ولخرجی زیاد و ناتوانی در دنبال کردن اهداف درازمدت از نشانههای دیگر آنهاست؛ به طوری که نمیتوانند سر یک شغل، باقی بمانند. همانطور که دیگران را خوب یا بد فرض میکنند، راجع به خود نیز همین عقیده را دارند؛ یعنی گاهی خود را بسیار خوب و گاهی خود را بسیار بد میشمارند.[22]
درونگرا یا برونگرا
بر اساس یک مبنا در روانشناسی، افراد به دو تیپ شخصیتی برونگرا و درونگرا تقسیم میشوند. هرکدام از ما جزء یکی از این دو دسته هستیم. هر یک از این رفتارها یک ویژگی فردی است که به طور ژنتیکی در همه افراد وجود دارد. عواملی از جمله تربیت خانوادگی، فرهنگ و آب و هوای جغرافیایی بر روحیات ما تأثیر میگذارد.
درونگراها معمولاً آدمهای توداری هستند که خودشان را بروز نمیدهند، از احساسات و هیجانهایشان فقط برای دوستان معدود و خیلی صمیمی حرف میزنند. این افراد تمایل به تنهایی، اشتغال به امور ذهنی و کتاب خواندن دارند و افرادی مستقل هستند.
برونگراها در دنیای بیرون سیر میکنند. آنها دوست دارند که سرخوش، اجتماعی، رقابتجو، سریع و واقعگرا باشند. برای آنها هر چیزی که شفافتر و مشخصتر باشد، بهتر است. برونگراها ابهام را تحمل نمیکنند. این افراد از طبیعتگردی، مهمانی رفتن و از بودن با دوستان خسته نمیشوند. یک زن برونگرا دوست دارد کنار همسرش بنشیند و با او صحبت کند، به میهمانی و خرید برود. مردی با این خصوصیت نیز تمایل دارد به دنبال طبیعتگردی و اکتشاف باشد و مسافرت کند.
تشابه علایق و طرز تفکر دختر و پسر
دختر و پسر بهتر است قبل از ازدواج تفاوتهای یکدیگر را بشناسند. فلسفه زندگی هر فردی بر اساس طرز تفکر او ریخته میشود. نحوه فکر کردن درباره اقتصاد خانواده، سیاست، شغل، تفریح، تربیت فرزند و … دختران و پسران جوان پیش از وارد شدن به زندگی زناشویی، بهتر است حداقل درباره مباحث مهم زندگی توافق نظر داشته باشند.
علایق، رابطه نزدیکی با طرز تفکر دارد و شامل فعالیتهای متعدد روزانه از قبیل رفتن به سینما، تئاتر، کنسرت، گوش دادن به رادیو و تماشای تلویزیون، خواندن کتاب، رفتن به مهمانی، سخنرانیها و امثال آن میشود. نباید انتظار داشت که زن و شوهر در همه این موارد با یکدیگر توافق داشته باشند، اما توافق کلی در بیشتر موضوعات، برای سعادت زوجین ضرورت دارد.
تشابه عاطفی و عطش جنسی
میزان برخورداری دختران و پسران از محبت در خانواده پدری یکسان نیست. به برخی در خانه پدر بسیار توجه شده است، اما به عدهای دیگر اصلاً توجه نشده است. حال اگر دو نفر با سرمایههای عاطفی متفاوت با هم ازدواج کنند چه اتفاقی میافتد؟
کسی که هیچوقت به او محبت نشده است و تشنه محبت است و هر چه به او محبت کنید سیراب نمیشود؛ احتمالاً مدام از شما میپرسد: «مرا دوست داری؟» میگویید: «بله» و او بارها میپرسد تا مطمئن شود. برعکس شخصی که برایش همه چیز مهیا بوده است و سیراب است، ممکن است محبتهای معمولی توجهش را جلب نکند.
میتوانید در خواستگاری از طرف مقابل بپرسید خانواده اش او را چقدر دوست داشتهاند؟[23]
به طور کلی اگر یکی از زوجین از لحاظ عاطفی و جنسی گرم و دیگری سرد باشد، این دو نمیتوانند زوج مناسبی برای یکدیگر باشند. اگر به یک نفر که از لحاظ عاطفی یا جنسی سرد باشد محبت کنید متوجه نمیشود. شاید گاهی خیال کند این وظیفه شماست که مرتب به او بگویید دوستت دارم.
بنابراین یکی از نکات مهم و قابل توجه در انتخاب همسر کفویت و تناسب در عطش جنسی و عاطفی است.[24]
اصالت خانوادگی
اصالت و شرافت خانوادگی دختر و پسر یکی دیگر از اساسیترین ملاکهای ازدواج، بهویژه در جامعه اسلامی ما است. کلمه اصالت از اصل به معنای ریشه آمده است؛ یعنی دختر و پسر از خانوادههایی باشند که دارای اصل و ریشه هستند.[25]
مقصود از شرافت خانوادگی، معروف و مشهور بودن یا داشتن هرگونه موقعیت اجتماعی و ثروت مادی نیست، بلکه بیش از هر چیز مقصود، ایمان، دینداری، شرافت، نجابت و مؤدب بودن به آداب دینی و اجتماعی خانواده است. چراکه بعضی خانوادهها ذاتاً شریف، بزرگوار و آبرومندند؛ هرچند فقیر باشند و بعضی خانوادهها پست و فرومایه و بیآبرو هستند، گرچه ثروتمند و دارای مقام باشند. همچنین اصالت به معنای سلامت اعضای خانواده و خوشنام بودن آنان است؛ آنچه در اصالت خانوادگی اهمیت دارد، توجه به دو عامل وراثت و تربیت است. به بیان دیگر مهم است بدانیم این دختر یا پسر از چه پدر و مادری به وجود آمده است. طبیعی است که بسیاری از ویژگیهای روحی و روانی والدین بر فرزندان تأثیرگذار است و بخش بزرگی از نیات، کردار و رفتار فرد پیرو آنها خواهد بود. همچنین رفتار خانوادههای شریف، در برابر عروس و دامادشان، بهتر و مؤدبتر از خانوادههای فرومایه است.[26]
در مسئله انتخاب همسر معقول نیست انسان بگوید من میخواهم با خود فرد ازدواج کنم و کاری به خانواده طرف مقابل ندارم؛ زیرا این فرد جزئی از همان خانواده و شاخهای از همان درخت است.
رسول اکرم (ص) خطاب به اصحاب و یاران خویش میفرمودند:
«با خانوادهای از فلان قوم و قبیله وصلت کنید؛ چراکه مردانشان عفیف و پاکدامناند. در نتیجه، زنان آنان نیز چنین شدند. با خانواده فلان قوم ازدواج نکنید؛ چراکه مردانشان بیعفتی کردند و پاکدامن نبودند در نتیجه، زنانشان نیز بیعفتاند».[27]
دختر و پسری که در موقعیت انتخاب همسر هستند، باید سعی کنند تا آنجا که ممکن است با خانوادههای شریف و اصیل وصلت کنند و از ازدواج با خانوادههای بیبندوبار بپرهیزند؛ زیرا معمولاً با مشکلاتی مواجه خواهند شد.
لازم به ذکر است که لزوماً همه فرزندانِ چنین خانوادههایی بیبندوبار نیستند، بلکه در بین آنها فرزندان دیندار و خوشاخلاق و شریف هم وجود دارد که متأسفانه قربانی سوء سابقه چنین پدران و مادرانی میشوند و ممکن است خانوادههای شریف و آبرومند حاضر نشوند با آنها ازدواج کنند، در نتیجه یا ناچار میشوند با افراد همسنخ خانوادهشان ازدواج کنند و یا تا آخر عمر مجرد بمانند.[28]
زیبایی
بعضی افراد در انتخاب همسر با گزینههایی روبه رو میشوند که از نظر اخلاقی، شخصیتی، تحصیلی و شغلی بسیار مناسب هستند، اما از نظر قیافه به دلشان نمینشیند. در این صورت باید چه تصمیمی گرفت؟
اینجاست که به نظر میرسد در انتخاب همسر باید به مسئله زیبایی و ظاهر توجه ویژه داشت. از منظر دین اسلام موضوع زیبایی، موضوعی است که در ازدواج باید به آن توجه کرد. پیامبر گرامی (ص) درباره آن فرمودهاند:
«در انتخاب همسر، همانگونه که درباره زیبایی صورت همسر تحقیق میکنید، درباره موی او نیز سؤال و تحقیق کنید؛ زیرا مو، یکی از زیباییهاست».[29]
انسان به خاطر حس زیبایی دوستی به طور طبیعی زیبایی را دوست دارد؛ بنابراین میل به همسر زیبا کاملاً طبیعی است، اما باید توجه داشت که زیبایی یک معیار نسبی است و همه افراد تصور یکسانی از زیبایی ندارند؛ بنابراین کسی که میخواهد ازدواج کند باید با توجه به سلیقه شخصی خود این ملاک را ارزیابی کند.
زیبایی همسر در حفظ و تقویت عفت و ایمان همسرش تأثیر دارد. اگر کسی از زیبایی همسرش راضی باشد احتمال اینکه چشم، فکر و عملش متوجه دیگران شود و حسرت زیبایی دیگران را بخورد کم است.
به طور کلی در ارتباط با زیبایی بهتر است به نکاتی توجه کنید:
گرچه در انتخاب همسر زیبایی ظاهر و تناسب اندام را نمیتوان نادیده گرفت، اما نباید در جایگاه بزرگترین ملاک و معیار مطرح باشد؛ به طوری که دیگر ملاکها را تحتالشعاع قرار دهد. در واقع قیافه فرد در مقایسه با خصوصیات فکری و اخلاقی و جاذبههای روانی، به تنهایی نمیتواند نقش جدی و تعیینکنندهای در ازدواج موفق و آرامش زندگی داشته باشد. چه بسیار دختران و پسرانی که با شیفتگی فوقالعاده در برابر ظاهر فرد دلخواه، بدون تفکر و تحقیق درباره ویژگیهای اخلاقی و رفتاری وی، ازدواج میکنند و متأسفانه بعد از مدتی جدا میشوند. مقبولیت ظاهر نمیتواند تضمینکننده آرامش روان و امنیت خاطر در زندگی مشترک شود. بسیاری از افراد با وجود زیبایی و خوشسیمایی از نعمت جاذبه فکری، کلامی و رفتاری مطلوب برای همسر بهرهای نبردهاند. از این رو هنگام انتخاب همسر باید هم زیبایی ظاهری و هم زیبایی باطنی را در نظر گرفت.
برخی افراد درباره ظاهر طرف مقابل بسیار وسواس به خرج میدهند و همین مسئله باعث میشود که ملاکهای اساسی دیگر را در نظر نگیرند و خیلی از مواقع گزینههای خوبی که سر راهشان قرار میگیرد را از دست بدهند؛ بنابراین گرچه زیبایی، ملاک نیکویی در انتخاب همسر است، اما نباید از حد معمول تجاوز کند و به صورت مشکلپسندی درآید و انسان را از ازدواج به موقع و موفق بازدارد.
از طرفی هم نباید این ملاک را کاملاً نادیده بگیریم. توجه نداشتن به ظاهر در بسیاری از موارد میتواند به زندگی مشترک آسیب بزند چنانکه حتی اگر فرد با همسرش مشکل خاصی هم نداشته باشد؛ وقتی میبیند که هیچ احساسی به همسرش ندارد ممکن است با خود بگوید ای کاش با شخص زیباتری ازدواج کرده بودم. همین احساس میتواند منجر به سردی رابطه زناشویی یا جدایی شود.
وقتی از ملاک زیبایی در ازدواج صحبت میشود منظور این نیست که طرف مقابل بسیار جذاب باشد، بلکه باید زیبایی به اندازهای باشد که همدیگر را بپسندند و برای همدیگر جذابیت کافی داشته باشند. بدیهی است که در این زمینه مقبولیت و مطلوبیت قیافه فرد از نظر دختر و پسر داوطلب ازدواج مهم است و نظر اعضای خانواده و نزدیکان نباید زمینه ایجاد تردیدهای غیرضروری در پذیرش متقابل شود. چنانچه دختر و پسر ظاهر همدیگر را پذیرفتند، سزاوار نیست دیگران در این ارتباط، اظهار نظر کنند.
به هر حال بهتر است درباره توجه به زیبایی مانند سایر مسائل زندگی، با پیمودن راه اعتدال، زمینه آرامش و سازگاری بین خود و خانواده را فراهم کرد.[30]
تحصیلات
عوامل زیادی در شكلگیری یك ازدواج موفق نقش دارد. یكی از آنها تحصیلات است. علم و دانش برای انسان کمال واقعی است و برای همسر یک مزیت به شمار میرود. طبیعتاً فرد باسواد بهتر میتواند مصالح خانواده و وظایف خویش را درک کند و در تعلیم و تربیت فرزندان خویش کوشا باشد. بهتر میتوان با او به تفاهم رسید و اصولاً معاشرت با یک فرد عاقل و باتدبیر لذتبخشتر است، اما در اینجا تذکر این مطلب ضرورت دارد که هر فرد باسوادی، لزوماً عاقل و باتدبیر نخواهد بود.
یکی از مهمترین مسائلی که گویا از قالب ارزشی خود خارج شده و به مُد یا کلاس تبدیل شده است، داشتن تحصیلات دانشگاهی است. بسیاری از جوانهای امروزی ارزش و جایگاه اجتماعی و آیندهشان را در داشتن مدرک تحصیلی میبینند و خود را به آب و آتش میزنند تا وارد دانشگاه شوند. این دیدگاه به خودی خود قابل سرزنش نیست، اما وقتی تحصیل رنگ و بوی رقابت به خود میگیرد و به اولویت اول جوانان تبدیل میشود، طوری که بدون آن هویت فردیشان قابل اعتنا نیست، به معضل تبدیل خواهد شد. این دیدگاه اگرچه باعث بالا رفتن سطح علمی جامعه میشود، اما مشکلات بسیاری را هم در پی خواهد داشت؛ مثلاً اینکه باعث میشود ملاک فهم و شعور افراد، میزان تحصیلاتشان باشد. به طوری که هر کس تحصیلات بیشتر داشته باشد، فهم و شعور بیشتری دارد و برعکس یا اینکه ازدواج با فرد تحصیلکرده اعتبار اجتماعی را بالا میبرد و به اصطلاح امروزی کلاس دارد؛ بنابراین گروهی که یا در حال تحصیلاند و یا فارغالتحصیل شدهاند، گمان میکنند که باید با فردی که تحصیلاتی بیشتر از آنها یا حداقل در سطح آنها دارد ازدواج کنند؛ به همین دلیل سالها تجرد را برمیگزینند تا شخص مناسب خود را بیابند. آنها یا ملاک فهم و شعور را تحصیل میدانند و یا تحصیل را نوعی ارزش و کلاس برای زندگی مشترکشان میپندارند. این افراد تحصیل را تنها مایه تعالی بشریت میدانند. در صورتی که حقیقت چنین نیست. فهیم بودن انسانها با عقل آنها رابطه دارد، نه با تحصیلات و دانشی که کسب میکنند. در واقع وقتی میخواهیم فهیم بودن کسی را بسنجیم باید در جستجوی میزان عقلانیت او برآییم و بلوغ فکری و رشد عقلانی وی را بررسی کنیم.
بلوغ عقلانی با تحصیلات علمی فرق دارد. هستند کسانی که از نظر علمی رشد کردهاند، ولی عقلانیت آنها رشد نکرده است! به عبارتی «چهبسا عالمی که جهلش او را کشته است و علم و دانشی که با اوست او را سود نبخشد».[31]
هر فرد باسوادی، لزوماً فهیم و عاقل و باتدبیر نخواهد بود. متأسفانه بیشتر سیستم آموزشی و تحصیلی، درس زندگی نمیدهد و افراد را برای زندگی آماده نمیسازد؛ بلکه برعکس غالباً افرادی پرتوقع و پرادعا را تربیت میکند. چون تحصیلکردهاند، خود را برتر از دیگران و عاقلتر میدانند؛ بنابراین، تحصیلات علمی را نمیتوان معیار فهم و عقل در نظر گرفت. چه بسیارند افراد بیسواد یا کمسوادی که از عقل و درایت کافی برخوردارند و برای زندگی کردن از افراد باسواد مناسبتر هستند.[32]
گاهی می بینیم جوانی پس از سال ها زحمت کشیدن، مطالعه کردن، کسب تجارب فرهنگی فراوان و رسیدن به مراتب علمی و عرفانی بالا، زمانی که میخواهد در جامعه مفید واقع شود، یا تشکیل زندگی دهد و ازدواج کند، چندان موفق عمل نمیکند. این علت را باید در متفاوت بودن رشد علمی با رشد عقلانی جستجو کرد.[33]
رشد عقلانی یا بلوغ فکری مجموعه فعالیتهای فرد است که شامل ادراک، فهم، تفکر و تعقل، پیشبینی، برنامهریزی، تعیین هدف، انتخاب راههای رسیدن به هدف و اقدام به حل مسائل و نتیجهگیری از آن است.
کسی که به رشد فکری و عقلانی دستیافته است دارای چند ویژگی است:
در زندگی هدف دارد؛
قدرت درک و فهم و حل مسئله دارد؛
انتظاراتش از خود و دیگران واقعبینانه است؛
از خود و محیطش شناخت دارد؛
در تصمیمگیریهای خود، بیشتر از عقلش تبعیت میکند تا از احساساتش؛
از مشکلات فرار نمیکند؛
فردی مسئولیتپذیر است؛
بر رفتارهای کودکانه خود غلبه میکند؛
در کارها با همسر خود مشورت میکند؛
قدرت معذرتخواهی دارد.[34]
به طور کلی میتوان گفت ازدواج نیاز به زمینههای عقلانی و رفتار اجتماعی دارد. اگر جوانی بلوغ عقلانی داشته باشد، به محض بروز اختلافات زناشویی، درصدد برطرف کردن آن برمیآید و برای جلوگیری از توسعه آن میکوشد؛ نه اینکه اختلافات خود و همسرش را پیش دیگران بازگو کند و زمینه بروز اختلافهای بعدی را فراهم سازد.
هرچند همسطح بودن یا نزدیك بودن سطح تحصیلات زوجین در موفقیت ازدواج عامل مهمی است، ولی همفكری بسیار مهمتر از هممدرکی است. اگر زوجین همفكر باشند و زبان یكدیگر را خوب درک كنند؛ قطعاً میزان سازگاری آنها در زندگی بیشتر خواهد بود. باید توجه داشت كه این همفكری چگونه حاصل میشود. مسلماً سطح تحصیلات، هم در سطح تفكر و هم در نوع تفكر تأثیر دارد، مثلاً سطح تحصیلات فردی در حد معلومات عمومی است، اما همسرش اطلاعات تخصصی دقیق و عمیقی دارد؛ بنابراین در فهم و درک مسائل متفاوتاند و ممكن است در ادامه زندگی دچار مشكل شوند. از این رو اگر میزان تحصیلات در حد یك مقطع باشد و یا یكی از زوجین یك مقطع تحصیلی بالاتر باشد شاید مشكل چندانی ایجاد نشود، اما اگر این تفاوت خیلی زیاد باشد، ممكن است همفكری حاصل نشود. پس هنگام انتخاب همسر، نباید فقط سواد و تحصیلات را مزیت به شمار آورد، بلکه به عقل، فهم و درک نیز باید توجه کرد؛ بنابراین به کسانی که در انتخاب همسر خود به دنبال معیار تحصیلات بالا هستند و عاقل بودن و فهیم بودن را در داشتن تحصیلات عالیه میدانند، توصیه میشود با آگاهی بیشتری به این موضوع بیندیشند.
سن و تفاوت سنی در ازدواج
یکی از موضوعات مهم در ازدواج، مسئله سن و تفاوت سنی داوطلبان ازدواج است. بهتر است تناسب سنی میان زن و شوهر رعایت شود؛ زیرا زن و شوهری که از نظر سن تناسب داشته باشند بهتر میتوانند با هم زندگی کنند و مشکلاتشان کمتر خواهد بود، چون تمایلات و عواطف در سنین مختلف یکسان نیست. اگر زن و مرد تناسب سنی داشته باشند از تمایلات جنسی نزدیکتری برخوردارند و بهتر میتوانند به خواستههای یکدیگر پاسخ مثبت دهند، اما اگر تفاوت سنی زیادی بین آنها باشد، پاسخگوی نیازهای هم نخواهند بود؛ در نتیجه از یکدیگر دلسرد خواهند شد و زندگی خوش و پرنشاطی نخواهند داشت. زن و شوهر اگر از لحاظ سن به هم نزدیک باشند، از نظر تجربه در زندگی و فهم اجتماعی نیز تناسب خواهند داشت؛ در نتیجه بهتر میتوانند یکدیگر را درک کنند و در اداره زندگی و حل مشکلات تفاهم داشته باشند.
وجود برخی از باورهای نه چندان درست درباره سن مطلوب ازدواج یا تفاوت سنی دخترها و پسرها هنگام ازدواج از اصلیترین موانع فرهنگی ازدواج به شمار میرود.
به طور کلی بهتر است که داوطلبان ازدواج تناسب و کفویت سنی داشته باشند. هر جوانی که بلوغ جنسی را پشت سر گذاشته است، از رشد مطلوب جسمانی برخوردار باشد، همچنین از هوشمندی و کفایتهای عقلانی و تعادل عاطفی و روانی بهرهمند باشد و دارای تعهد، قدرت مسئولیتپذیری اجتماعی و قابلیت همسری باشد، میتواند در اندیشه ازدواج باشد. برخی افراد این موقعیت را در حدود 18 تا 20 سالگی مییابند، بعضی کمی زودتر و جمعی نیز تا حدود 25 سالگی یا بالاتر نمیتوانند شایستگی لازم، بلوغ فکری، تعهد و مسئولیتپذیری اجتماعی را به دست آورند؛ بنابراین با توجه به متغیرهای گوناگون نمیتوان عدد مشخصی را برای سن مطلوب ازدواج تعیین کرد. بنابراین بیان این نکته و اظهار این باور که حتماً باید دختر چند سال کوچکتر از پسر باشد نمیتواند همواره دارای مبنای علمی و منطقی و حجت شرعی باشد. هرچند که دخترها به طور متوسط 2 تا 3 سال زودتر از پسرها بلوغ جنسی را تجربه میکنند. بلوغ جنسی نیز به تنهایی نمیتواند دلیل یا معیار کافی برای احراز کفایتها، شایستگیها و آمادگیهای لازم برای زوجیت باشد.
امروزه با پیشرفت علوم، رشد علمی خانوادهها، فرصت تحصیلات برابر برای دخترها و پسرها در شهر و روستا، همگانی شدن بهداشت و خدمات پزشکی و درمانی، پیشگیری بسیاری از مرگ و میرها و حضور فعالتر زنان در عرصههای فرهنگی و اجتماعی، دیگر تفاوت زیادی بین میانگین عمر مردان و زنان در جوامع پیشرفته وجود ندارد.
همه آدمهایی که در یک روز به دنیا میآیند و کاملاً هم سن و سال هستند، از نظر اوضاع زیستی و جسمانی و ویژگیهای روانی و عاطفی و سرزندگی مشابه هم نیستند. تفاوتهای فردی میان همه دخترها و پسرهای هم سن و سال و حتی بین دوقلوهای یکسان کاملاً مشهود است. ساختار ژنتیکی و سازمان زیستی افراد، ولو اینکه هم سن و سال باشند، متفاوت است. این تفاوت در ویژگیهای روانی آنها نیز کاملاً آشکار است؛ بنابراین در ارتباط با مسئله «سن» علاوه بر سن تقویمی یا شناسنامهای، به سن زیستی و سن روانی نیز همواره باید توجه کرد.
همه افراد هم سن و سال با توجه به ساختار ژنتیکی و رشد و تحول زیستی آنان، مخصوصاً در دوران جنینی و مراحل اولیه رشد با هم متفاوتاند؛ به عبارت دیگر سن زیستی یا بیولوژیکی آنان متفاوت است. در واقع سن زیستی یا بیولوژیکی بر مبنای کیفیت و میزان مقاومت و قدرت سلولهای مختلف بدن تعیین میشود.
سن روانی یعنی گستره انرژی حیاتی، میزان پویایی و سرزندگی افراد در سنین مشابه با هم تفاوت دارد. نشاط، سرزندگی، پویایی فکر، قدرت ابراز احساسات و میزان انرژی حیاتی، سن افراد را به نمایش میگذارد. سن روانی و سن زیستی در تعامل هستند و همدیگر را متأثر میکنند؛ به بیان دیگر وضعیت روانی فرد بر وضعیت زیستی او تأثیر می گذارد و وضعیت زیستی و بدنی فرد نیز حالات روانی او را تحت تأثیر قرار میدهد.
بنابراین گاه دختری را میبینیم که از نظر شناسنامهای دو سه سال بزرگتر از پسر است، اما از نظر سن زیستی بسیار جوانتر از او به نظر میآید. خلاصه آنکه صرف همسن بودن دختر و پسر یا چند سال بزرگتر بودن دختر از پسر به هنگام ازدواج نباید مسئله مهمی تلقی شود و بازدارنده ازدواج باشد. سن حقیقی انسان آمیزهای از سن تقویمی، سن زیستی و سن روانی است. بدیهی است سن روانی، پویایی فکری و نشاط درونی فرد میتواند بیشترین نقش را در آرامشبخشی داشته باشد.[35]
مزاج انسان مطابق با سن؛ از تولد تا مرگ
هر انسانی از بدو تولد تا هنگام مرگ، مراحلی را پشت سر میگذارد و دارای مزاج و طبیعتی است که در حقیقت ارثی و ژنتیکی است. با شناخت این مراحل و مزاج سالهای عمر، میتوان اطلاعات مفیدی برای بهتر انتخاب کردن همسر با توجه به سن و مزاج او، همچنین سپری کردن عمر و بهرهمندی بیشتر از مراحل آن به دست آورد.
مزاج سنین چهار نوع است:
مرحله اول: کودکی
این سن، زمان بالیدن و رشد تا جوانی است؛ یعنی تا پانزده سالگی. در این سن گرمی و تری غالب است. به همین دلیل، فرد در این دوران بسیار بانشاط و سرحال است و رشد جسمی به سرعت انجام میشود. عموماً در این مرحله از عمر، دگرگونی عظیمی به نام بلوغ رخ میدهد و فرد را وارد زندگی جدیدی میکند.
مرحله دوم: جوانی
سن جوانی تا سیوپنج سالگی است. البته برخی سیسالگی و چهلسالگی هم گفته اند. رشد و تکامل بعد از این مرحله تمام میشود. گرمی و خشکی در این سن بر بدن غالب است. این دوره هنوز روزگار جوانی و شور و شوق است. در این مرحله در شخص، «رطوبت» کمتر دیده میشود، اما «گرمی» تا آخر جوانی پابرجا میماند. در این دوران که بهترین و زیباترین دوران عمر هر فرد است، شخص سرشار از نیرو، شور و اشتیاق است و میتواند بهترین و زیباترین لذتها را تجربه کند. جوانان در این مرحله احساس خستگی و ضعف ندارند و دوست دارند همیشه به همین حال باشند. شخص زمانی موفق است که چنین مزاجی را در زندگی تا جایی که میتواند حفظ کند تا در زندگی کامیاب و کامروا شود.
مرحله سوم: میانسالی
این سن را سن «دو مو» هم میگویند. یعنی موهای فرد دورنگ و سیاهوسفید شده است. در این سن نقصهای جسمی ظاهر میشود، اما هنوز قوت جوانی فرد در او باقی است. این مرحله از چهلسالگی شروع میشود و تا شصتسالگی ادامه مییابد. در این سن هنوز مقداری از نیرو و قوت جوانی در شخص باقی است. از نظر مزاج، «گرمی و تری» هر دو رو به افول میرود. معمولاً شخص در این مرحله نشاط و شادابی قبل را ندارد و عموماً در مسائل زندگی از جمله آمیزش، نیرو و قوت جوانیاش کاهش مییابد. بنابراین در این مرحله، فرد باید به فکر سلامتی و نشاط خود باشد و سعی کند تا نیرو و شادابی جوانی خود را حفظ کند. افرادی که در این مرحله به سلامتی و نشاط خود اهمیت نمیدهند، به سرعت قوای جوانی را از دست خواهند داد، به پیری زودرس میرسند و دچار انواع بیماری، ضعف، استرس و افسردگی میشوند. در این مرحله سردی و خشکی غالب است.
مرحله چهارم پیری
در این سن، ضعف قُوا ظاهر میشود. این مرحله تا آخر عمری که خدای متعال تعیین کرده است ادامه دارد. توان به مرور از دست میرود و دوران ضعف و سستی آغاز میشود و شخص احساس پیری میکند؛ عموماً در این مرحله روابط زناشویی فرد بسیار کمرنگ میشود. اعضای اصلی سرد و خشک شده است و رطوبات بسیاری در بدن جمع میشود که سرد و تر است. در این دوره، نیروها تحلیل میرود و انسان به پایان عمر نزدیک میشود. برخی افراد هستند که دوره پیری آنها برابر با مجموع سنین کودکی و جوانی و میانسالیشان میشود یعنی پیری آنها شصت سال طول میکشد و با شصت سال قبل مجموعاً صدوبیست سال عمر میکنند.
از شصتسالگی به بعد گرمی و تری بدن همچنان کم میشود. این کاهش گرمی پس از سیوپنجسالگی شروع میشود. مایه گرمی، تری است مثل مایه فروغ چراغ که روغن آن است. هرگاه روغن کم شود فروغ چراغ هم کم میشود. تریهای اصلی مقداری با هوا، مقداری با گرمی اصلی، مقداری با کارهایی که انجام میشود و مقداری با اندیشهها و غمها و شادیها از بین میرود و پراکنده میشود. هر چه سن بالاتر رود گوارش غذا کمتر میشود و چون گوارش کم شود جبران آنچه از دست رفته نمیشود؛ در نتیجه گرمی بدن کم میشود و تری افزایش مییابد. به دنبال تری زیاد حرارت کم از بین می رود و به مرگ طبیعی منجر میشود.
بهتر است فرد با در نظر گرفتن مراحل گفته شده برنامه زندگی خود را از انتخاب همسر گرفته تا مراحل بعدی، تنظیم کند تا از زندگی خویش زیباترین لذتها را ببرد. دستکم میتوانیم با کسب اطلاعات درباره پشت سر نهادن عمر از سن جوانی تا دوران بلوغ برنامهریزی دقیقی داشته باشیم؛ اینگونه برنامهریزیها موجب میشود سلامتی، نشاط، قدرت و توان زیادتری داشته باشیم، از زندگی شخصی بیشتر لذت ببریم و شادکام باشیم.
برگرفته از کتاب شور زندگی، ج4، «سلامت عاطفی و جنسی از منظر طب سنتی ایرانی اسلامی»، زیر نظر استاد حکیم حسین خیراندیش.
مسائل اقتصادی
یکی از موضوعاتی که خانوادهها در ازدواج به آن توجه میکنند، مسائل اقتصادی است. معمولاً اگر بین تمکن مالی خانوادهها فاصله زیادی وجود داشته باشد. به گونهای که یکی از طبقه ثروتمند و دیگری فقیر باشد مشکلاتی به وجود میآید.
برای مثال اگر پسر و خانوادهاش ثروتمند باشند، ممکن است دختر با دیدن نزدیکان او احساس حقارت کند و اگر دختر و خانوادهاش تمکن بالای مالی داشته باشند، وقتی خانواده دختر با نزدیکانش به منزل پسر میآیند خجالت میکشد.
در صورتی که وضع مالی خانواده دختر بسیار خوب باشد و در ناز و نعمت بزرگ شده باشد، مرد نمیتواند به خواستههای او، آنگونه که در منزل پدر بوده است، پاسخ دهد و چون وضعیت زندگیاش را به مراتب پایینتر از دوستان پولدارش میبیند، ممکن است رنج ببرد و زندگی را به کام خود و همسرش تلخ کند. در این وضعیت گاه مرد برای تأمین نیازهای زن دچار خطا و لغزش میشود؛ بنابراین بهتر است فاصله طبقاتی خانواده دختر و پسر از نظر اقتصادی زیاد نباشد؛ زیرا فاصله طبقاتی علاوه بر به وجود آوردن سرخوردگیهای روحی سبب ایجاد تشنج و درگیریهای داخلی و گاهی انتظارات غیرمنطقی طرفین میشود که نتیجه آن به وجود آمدن بحران در خانواده خواهد بود. البته این موضوع عمومیت ندارد و به میزان ایمان، عقل، فهم و شرافت خانوادگی افراد بستگی دارد. هستند افرادی که با وجود تفاوت در ثروت، سازگاری هم دارند.[36]
با این حال عامل اقتصادی نمیتواند و نباید بازدارنده زوجیت که یک نیاز فطری و روانی و حق طبیعی انسانهاست، باشد. همانگونه که جوانان آماده ازدواج در یک جامعه سالم، صرف نظر از این که شاغل باشند یا بیکار، تحصیلکرده باشند یا کمسواد، از وضع مالی خوبی برخوردار باشند و یا کمبضاعت و تهیدست، شهری باشند یا روستایی حق دارند به طور بایسته و شایسته از خدمات بهداشتی و درمانی جامعه برای پیشگیری از ابتلا به بیماریها یا درمان بیماریهای جسمانی بهرهمند شوند، مسلماً باید بتوانند برای جلوگیری از ابتلا به مشکلات فکری و ناراحتیهای عاطفی و روانی و حفظ سلامت و بهداشت روان و در مسیر پایبندی به ارزشهای دینی و رفتارهای متعالی مذهبی و مصونیت در برابر آسیبهای اجتماعی و کژرویهای فرهنگی، زوج خود را انتخاب کنند و با او پیوند زناشویی ببندند. نداشتن پول کافی، مسکن مستقل یا اتومبیل شخصی نمیتواند و نباید مانعی برای ازدواج باشد.[37]
مسائل فرهنگی و اجتماعی
یکی از عوامل مؤثر برای رسیدن به زندگی متعادل و منطقی، وجود تفاهم فرهنگی میان زوجین و خانوادههای آنها است. فرهنگ به مجموعهای از آداب و رسوم، سنتها، باورها، اعتقادات، رفتارها، طرز لباس پوشیدن، غذا خوردن و به طور کلی شیوه زندگی افراد مربوط میشود.
فرهنگ افراد از یک قوم به قوم دیگر، از یک محله به محله دیگر، از یک شهر به شهر دیگر و از یک کشور به کشور دیگر میتواند تفاوتهای اساسی داشته باشد. همین مسئله در بسیاری از ازدواجهایی که به این تفاوتها دقت نداشتهاند مشکلات جدی ایجاد کرده است.
دختر و پسری که با دو فرهنگ متفاوت در دانشگاه با هم آشنا میشوند و یکدیگر را برای ازدواج انتخاب میکنند، با آداب و رسوم جدیدی روبهرو میشوند که گاهی برای آنها دشواریهایی ایجاد میکند. برای مثال در منطقهای دادن جهیزیه به دختر رسم نیست، اما در جایی رسم است که عروس جهیزیه بیاورد. در جایی دیگر به شیربها توجه جدی میشود و در شهری دیگر رسم است که هفت روز و شب مراسم بگیرند و مخارج آنها عموماً به عهده داماد است.[38]
علاوه بر این یکی دیگر از عواملی که گاه در انتخاب همسر به آن توجه نمیشود و میتواند سبب اختلاف در زندگی زناشویی شود، طبقه اجتماعی افراد است. طبقه اجتماعی معمولاً با توجه به سطح تحصیلات، نوع شغل و میزان درآمد تعریف میشود.
پسری که در یک خانواده با طبقه اجتماعی بالایی بزرگشده و برای خود حیثیت اجتماعی ویژهای قائل است؛ چنانچه با دختری از خانوادهای با جایگاه اجتماعی پایین به دلایل مختلف از جمله زیبایی ازدواج کند، ممکن است در ابتدا مشکلی وجود نداشته باشد، اما به تدریج در اثر معاشرت با پدر، مادر و خانواده همسر و اظهارنظرهایی با این مضمون که وصلت با یک خانواده با شأن اجتماعی پایین به حیثیت و اعتبار خانوادگی آنها لطمه زده است، منجر به ناسازگاری و اختلاف میشود.
از این رو بهتر است در انتخاب همسر به عوامل اجتماعی متعددی توجه کرد. مثلاً خانوادههایی از طبقات اجتماعی بالا سعی کنند با خانوادههای همسطح خود ازدواج کنند و اگر جوانی با خصوصیات برجسته، اما از طبقه اجتماعی پایین بخواهد با جوانی از طبقه اجتماعی بالا ازدواج کند، قبل از هر چیز موضوع را با خانواده خود در میان بگذارد و ترتیبی بدهد که خود و خانوادهاش، موقعیت خانوادگی همسر آیندهاش را بپذیرند.[39]
بسیار مهم است که فرد در انتخاب همسر، موقعیت اجتماعی او را در نظر بگیرد تا از نظر موقعیتهای خانوادگی و فرهنگی مخصوصاً از لحاظ فرهنگ یکسان و یکرنگ باشند؛ زیرا عوامل فرهنگی دارای ابعاد متفاوتی است که ریشه در افکار انسان دارد و با رسوخ در تمام جوانب به زندگی زوجین جهت میبخشد. نحوه معاشرت، رفتارها، تربیت فرزندان، متأثر از فرهنگ حاکم بر زندگی و ذهنیات انسان است.
تشابه یا تضاد فرهنگی، در معاشرتها و رفت و آمدهای خانوادگی طرفین و مستقیماً در زندگی زوج جوان تأثیر میگذارد. چراکه زوج جوان خود از فرهنگ مسلط بر خانوادهای که در آن رشد یافتهاند تأثیر پذیرفتهاند و کنار گذاشتن فرهنگ یعنی نادیده گرفتن ارزشها، افکار، عقاید و به هم ریختن تمام ملاکهای اخلاقی و اجتماعی، بیهویت شدن و سردرگمی فرد. حتی اگر فرض کنیم که زوج جوان بتوانند در سایه علاقه و خصوصیات مشترک اخلاقی، تحصیلی و … راه حل مسالمتآمیزی برای پیوند فرهنگهای متضادشان پیدا کنند، تکلیف خانوادهها چه خواهد شد؟ زیرا ازدواج نه تنها پیوند دو فرد، بلکه اتصال دو خانواده به همدیگر است. اختلاف در عقاید و ارزشها بر زندگی و تعادل و سلامت خانواده نوپا تأثیر مستقیمی خواهد داشت.
بنابراین عوامل فرهنگی و تشابه میان خانوادهها و افراد، به علت تشابه در تجارب و دیدگاهها باید مهم تلقی شوند. اگر انتخاب همسر بر اساس معیارهای خانوادگی، اجتماعی و فرهنگی صورت گیرد، با موفقیت بیشتری مواجه خواهد شد. ازدواج ترکیب دو انسان و دو خانواده است. اگر تناسب بین افراد و خانوادهها کم باشد، زندگی سست و ناپایدار خواهد بود.[40]
همچنین اگر فرد در موقعیتی قرار دارد که امکان رشد اجتماعی او و رسیدن به پایگاه اجتماعی بالاتر وجود دارد، بهتر است با کسی که این زمینهها را دارد، ازدواج کند. به طور کلی بررسی وضعیت اجتماعی افراد مانند شغل والدین، موقعیت زندگی پدر و مادر از نظر جدایی یا زندگی با هم، محل تولد، تعداد خواهر و برادر و وضعیت هر یک، ضروری است. این اطلاعات میتواند به ارزیابی انتخاب همسر کمک کند.[41]
در پایان باید گفت تفاوت سطح اقتصادی خانوادههای دو جوان، تفاوت در قومیت و تفاوت در گویشها و لهجههای خانوادهها لزوماً نمیتواند معیاری برای نداشتن کفویت و همسانی باشد. این تفاوتها نمیتواند امکان ازدواج دو جوان را که با اندیشه و شخصیت مستقل خود، میتوانند زندگی آرامشبخش و موفقی داشته باشند منتفی کند.
هشدار درباره ازدواج با تکفرزندها
از جمله موارد مهمی که در شناخت موقعیت خانوادگی همسر مهم است و باید به آن توجه ویژه شود، تعداد اعضای خانواده اوست. قطعاً روحیات فردی که در یک خانواده پرجمعیت پرورشیافته است، بسیار متفاوت از روحیات فردی است که در خانوادهای کمجمعیت رشد یافته است.
برخی آسیبهای اخلاقی تکفرزندان
در خانوادههای تکفرزند، اگر والدین با روشهای صحیح فرزندپروری آشنا نباشند، ممکن است یا بیش از حد به فرزندشان محبت و توجه کنند که این زیادهروی در محبت و توجه کردن مثل از حد گذشتن در هر کار دیگر نتایج خوبی در بر ندارد یا به دلیل نداشتن ارتباط کافی با فرزند باعث احساس ضعف، ترس و در نهایت وابستگی او در آینده میشوند. در مطلب زیر به برخی از آسیبهای تکفرزندی که زندگی مشترک را تحت تأثیر قرار میدهد اشاره میکنیم.
- پرتوقع بودن
یکی از آسیبهای تکفرزندی توجه بیشتر از نیاز به فرزند است که فرزند را پرتوقع بار میآورد. در خانوادههای چند فرزند، این توجه و محبت بین چند فرزند تقسیم میشود و محبت، توازن پیدا میکند. در خانوادههای تکفرزند توقع زیاد، هم از جانب پدر و مادر و هم از سایر اطرافیان به وجود میآید. توقع زیاد در زندگی مشترک با چنین فردی موجب میشود تعداد خواستههای اجابت نشده زیاد شود و ناراحتی و دلخوری به وجود آید.
- امر و نهیهای زیاد والدین و لجباز شدن فرزند
بچهای که تنهاست بیشتر دیده میشود، اشتباهاتش هم نمایانتر خواهد بود و انتظارات والدین هم از او بالا میرود؛ در نتیجه امر و نهی والدین به فرزند نیز بیشتر میشود. با افزایش امر و نهی والدین، زمینه لجبازی در فرزند زیاد میشود. در خانوادههای با فرزندان بیشتر این موارد کمتر است. این لجبازیها در تکفرزندها گاهی اوقات به دوران ازدواج و بعد از ازدواج نیز کشیده میشود و سبب میشود زندگی مشترک به صحنه مسابقه تبدیل شود و زن و شوهر درصدد برنده شدن باشند. در حالی که زندگی زناشویی عرصه رقابت نیست.
- پرخاشگری
دلیل پرخاشگری تکفرزندان میتواند تنها بودن و بیکاری، متوقع بودن یا لوس شدن باشد. در خانوادههایی که فرزندان زیادی دارند هم، ممکن است لجبازی و پرخاشگری وجود داشته باشد، اما احتمالش کمتر و درمانش راحتتر است. در خانوادههای دارای چند فرزند، مهارت کنترل خشم و پرخاشگری بیشتر است. اگر فرزندان در دوران کودکی رفتارهایی مانند کنترل خشم را یاد نگرفته باشند، در زندگی آینده با مشکل مواجه خواهند شد.
- خودخواهی
حمایت زیاد از فرزند موجب خودخواهی، غرور و تکبر در فرزند میشود. صفتی که در زندگی زناشویی ریشه بسیاری از اختلافات و ناسازگاریهاست. خودپسندی میتواند به سادگی تفاهم میان زن و مرد را از میان بردارد و پایههای عشق و محبت را سست کند.
- انزواطلبی
تکفرزندها به دلیل خلوت بودن خانه و تنها بودنشان معمولاً به کار خودشان مشغول هستند. گرایش به انزوا، افسردگی، ضعف در برقراری ارتباط با دیگران، توجه بیش از حد به بازیهای انفرادی، ترس یا تنفر از حضور در گروههای اجتماعی، از جمله تهدیدهای اخلاقی برای تکفرزندهاست. این خصوصیات میتواند در زندگی آینده تکفرزندها مشکلات فراوانی را به وجود آورد.
- نداشتن قدرت حل مشکلات
در خانوادههایی که چند فرزند وجود دارد، فرزندان برای حل مشکلات کوشش میکنند و قدرت حل مسئله در آنها بالا میرود، اما در خانوادههای تکفرزند والدین همواره فرزند خود را حمایت و مشکلات او را حل میکنند. این فرزند در آینده در زندگی مشترک و جامعه قادر به حل مشکلات خود نخواهد بود و همیشه نیازمند دخالت والدین برای حل مشکل خواهد بود.
- فراگیری مهارتهای کمتر
کودک باید متناسب با سن خود بتواند کارهایی را انجام دهد و مهارتهایی را بیاموزد. مثلاً در سن چهار تا پنج سالگی باید بتواند مسواک بزند، لباس خود را تعویض کند، دوچرخهسواری کند، لباسهایش را بپوشد و دکمههایش را ببندد. تکفرزندها مهارتهای کمتری را فرامیگیرند و یا دیرتر به آن میرسند. در خانوادههای چند فرزند، فرزندان این مهارتها را از همدیگر یاد میگیرند. اگر دقت کنیم رشد و یادگیری فرزند دوم سریعتر از فرزند اول است.
در خانوادههای چند فرزند:
الف) فرزندان از دیگران یاد میگیرند؛
ب) توجه پدر و مادر از یک نفر برداشته میشود و فرزند مجبور است کارهایش را خودش انجام دهد؛
ج) فرزندان در حضور بچههای دیگر تشویق به انجام کارهای خود میشوند و رقابت بین آنها به وجود میآید مثل غذا خوردن و….
- بلوغ جنسی زودرس
در خانوادههای چند فرزند، فرزندان دوره کودکی خود را طبیعیتر سپری خواهند کرد، اما در خانوادههای تکفرزند، کودک همواره به کارهای پدر و مادر نگاه میکند و این میتواند باعث بلوغ زودرس او شود.
- پایین بودن امید به زندگی
در خانوادههای پُرفرزند، امید به زندگی بیشتر است. در خانهای که یک فرزند وجود دارد، با تب فرزند پدر و مادر نیز تب میکنند و همواره نگران هستند که او را از دست ندهند یا اینکه که اگر خودشان از دنیا بروند آینده این فرزند چه میشود. در خانههایی که فرزندان زیادی وجود دارد این فضای نگرانی و احساسی وجود ندارد و یک فضای منطقیتر و عاقلانهتر حاکم است. والدین بیشتر وقت و فکرشان را به تربیت فرزندان معطوف میکنند و این آرامش را دارند که اگر روزی از دنیا بروند خواهران و برادران همدیگر را حمایت میکنند. فضای تک فرزندی بیشتر فضای ناامیدی است.
- وابستگی بیش از حد
تکفرزندان اغلب سوگلیهای والدین خود هستند. به همین دلیل والدین انتظارات زیادی از فرزند خود دارند و روی آنها سرمایهگذاری عاطفی میکنند. در صورتی که تمایل دارید با فردی که تکفرزند است، ازدواج کنید باید بدانید چنین ازدواجی خواه ناخواه محدودیتهایی را به دنبال میآورد. مانند زندگی در شهر محل سکونت والدین همسر، مراقبت از آنها در صورت بیماری، وابستگی عاطفی و ….
توجه به این مسائل به شما کمک خواهد کرد تا از قبل بدانید با چه اوضاعی روبهرو هستید و چگونه باید با آن کنار بیایید. بهتر است بعد از پذیرفتن این مسائل ازدواج کنید تا بعداً به شریک زندگیتان خرده نگیرید. اگر انتظار دارید فرد مقابل خانوادهاش را کنار بگذارد و به خواست آنها بیتوجه باشد، انتظاری غیرمنصفانه است. چنین چیزی خود میتواند به بحرانهای زناشویی دامن بزند.
بنابراین در صورتی که تنها فرزند خانواده هستید، خواست والدین، انتظارات خود و موقعیتی که در آینده با آنها روبهرو خواهید بود، (مانند ملاقات هفتگی با والدین، نظارت بر درمان، تأمین هزینهها و مخارج آنها و…) را بدون پنهانکاری با طرف مقابل خود در میان بگذارید و واقعیتها را همانطور که هست، توضیح دهید.
ازدواج با تکفرزندی که بیش از اندازه به والدین خود وابسته است و توان تصمیمگیری ندارد مشکلات زیادی دارد.
بدیهی است توجه به این موارد به شما کمک میکند تا بتوانید از دریچه دیگری به موضوع نگاه کنید و بهتر تصمیم بگیرید.
در هر ازدواجی مشکلاتی وجود دارد، اما آگاهی از فراز و نشیبهای پیش رو کمک میکند درباره انتظاراتمان از زندگی، بازنگری کنیم.[42]
مسئله عشق و انتخاب همسر
عشق را نمیتوان به سادگی تعریف کرد. برخی عشق را یک جرقه اولیه میدانند که بر دل طرفین زده میشود و برخی عشق را حالتی میدانند که به مرور زمان و با تکرار رفتارهای محبتآمیز پدید میآید.[43] به عبارت دیگر عشق حالتی روحی-عاطفی است که به معشوق معطوف میشود و در کاملترین شکل خود با علائم زیر مشخص میشود:
آرزوی تملک معشوق و همانندسازی با او؛
حساسیت و محبت به معشوق؛
اشتیاق به محافظت از معشوق و خشنود و راضی نگهداشتن او؛
تصور کردن معشوق به صورت کمال مطلوب؛
آرزوی اینکه شخص نیز در مقابل، مورد محبت معشوق قرار گیرد؛
احساس لذت و خشنودی از بودن در کنار معشوق؛
احساس عاطفی شدید در زمان یادآوری و تجدید خاطره معشوق.[44]
این علائم در فرد عاشق بروز رفتاری-جسمانی ویژهای پیدا میکند از جمله:
تمرکز عشق بر یک نفر و احساس ناتوانی در عشق ورزیدن به فرد دیگری در همان زمان؛
اشتغال ذهنی دائم به معشوق؛
ایده آل ساختن، پافشاری بر وجوه مثبت فرد و پوشاندن وجوه منفی او؛
پاسخهای روانی جسمانی بیثباتی مثل شعف، سرخوشی، شرم، افزایش انرژی، بیخوابی، اضطراب؛
آرزوی محبت از جانب او و آرزوی یکی شدن و پیوند با او؛
ترس از طرد شدن؛
همدلی، احساس مسئولیت و میل به فداکاری برای او.[45]
گاه غلبه احساسات و هیجانات ناشی از عشق باعث میشود فرد نتواند با آرامش و از روی تفکر و تعقل دست به انتخاب بزند. وقتی ازدواج تنها بر اساس این هیجانات و بدون معیارهای منطقی انجام گیرد، به احتمال زیاد در همان سالهای اول به سردی منجر میشود.[46]
بهتر است برای ازدواج شخصی را انتخاب کنیم که در برآوردن نیازهای مختلف، یار، همراه و همسفر ما باشد.
علاقهمند بودن به تنهایی شرط کافی برای یک ازدواج موفق نیست.[47]
در انتخاب همسر بهتر است فرد ابتدا از منظر عقل تمام جوانب را بررسی کند؛ زیرا ازدواجی که صرفاً بر مبنای عشق و محبت باشد یا صرفاً بر مبنای معیارهای عقلی باشد در معرض شکست است. عاشق بودن برای ازدواج لازم نیست، اما دوست داشتن و به دل نشستن یکی از مهمترین معیارهای ازدواج است؛ پس بهتر است قبل از اینکه کسی را به خانه دل خود راه دهید، از پنجره عقل تمام منظرهها را نظاره کنید تا پس از تجزیه و تحلیل، بهترینها را برگزینید و در نهایت به زیباترینها دل ببندید. اگر دلدادگی پشتوانه معرفتی و عقلانی داشته باشد پایدار میماند، ولی چنانچه دل، بدون پشتوانه فکری و معرفتی به سمت کسی رفت، ممکن است فرد به زودی دچار سردرگمی و احساس پوچی و شکست شود.[48]
به اعتقاد طب سنتی، عشقورز بودن یا سرد بودن به مزاج فرد بستگی دارد. افرادی که مزاج گرم و تر دارند، عشقورز و دارای احساسات پرشور و فعال هستند و افرادی که مزاج سرد و تر دارند در عشقورزی و ابراز احساسات بسیار ضعیف هستند. افراد گرم و خشک در این موارد متوسط هستند و افراد سرد و خشک فقط عشقپذیر هستند و سطح توقعشان از طرف مقابل بسیار بالاست.
برگرفته از کتاب شور زندگی، ج4، «سلامت عاطفی و جنسی از منظر طب سنتی ایرانی، اسلامی»، زیر نظر استاد حکیم خیراندیش.
[1]. مکارم الأخلاق، حسن بن فضل طبرسی، ص 204.
[2]. مکارم الأخلاق، حسن بن فضل طبرسی، ص 204.
[3]. الکافی (ط – الإسلامیة)، ج 2، ص 104.
[4]. الكافي (ط – دارالحديث)، ج11، ص 300 .
[5]. آموزش پیش از ازدواج، مهدی میر محمد صادقی، ص 139-140.
[6]. ر.ک: آمادگی و شرایط لازم برای ازدواج، مهارتهای انتخاب همسر، سید اصغر ساداتیان و ماهیار آذر، ص 111- 113؛ خواستگاری، شناخت و انتخاب، حمید ریحانی، ص 97.
[7]. خواستگاری، شناخت و انتخاب، حمید ریحانی، ص 92.
[8]. آسیبشناسی روانی، دیوید آل. روزنهان، مارتین، ترجمه: یحیی سید محمدی، ج 2، ص 351؛ آمادگی برای ازدواج و معیارهای انتخاب همسر، سید اصغر ساداتیان – ماهیار آذر، ص 89 – 86.
[9]. مبانی روانشناختی ازدواج در بستر فرهنگ و ارزشهای اسلامی، غلامعلی افروز، ص 47 – 48.
[10]. خواستگاری، شناخت و انتخاب، حمید ریحانی، ص 90.
[11]. آسیبشناسی روانی، دیوید ال. روزنهان، مارتین ای. پی. سلیگمن، ترجمه: یحیی سید محمدی، ج 2، ص 349؛ آمادگی برای ازدواج و معیارهای انتخاب همسر، سید اصغر ساداتیان و ماهیار آذر، ص 117.
[12]. آسیبشناسی روانی، دیوید ال. روزنهان، مارتین ای. پی. سلیگمن، ترجمه: یحیی سید محمدی، ج 2، ص 355؛ آمادگی برای ازدواج و معیارهای انتخاب همسر، سید اصغر ساداتیان – ماهیار آذر، ص 98 – 97.
[13]. آسیبشناسی روانی، دیوید ال. روزنهان، مارتین ای. پی. سلیگمن، ترجمه: یحیی سید محمدی، ج 2، ص 352؛ آمادگی برای ازدواج و معیارهای انتخاب همسر، سید اصغر ساداتیان و ماهیار آذر، ص 74 – 72.
[14]. مقاله «بررسی جنبههای مختلف طلاق در جامعه»، سحر کریمی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ماهنامه پژوهش ملل، شماره 5، اردیبهشت 1395.
[15]. خواستگاری، شناخت و انتخاب، حمید ریحانی، ص 93.
[16]. آسیبشناسی روانی، دیوید آل. روزنهان، مارتین ای. پی. سلیگمن، ترجمه: یحیی سید محمدی، ج 2، ص 356؛ آمادگی برای ازدواج و معیارهای انتخاب همسر، سید اصغر ساداتیان و ماهیار آذر، ص 103 – 101.
[17]. خواستگاری، شناخت و انتخاب، حمید ریحانی، ص 91.
[18]. آسیبشناسی روانی، دیوید ال. روزنهان، مارتین ای. پی. سلیگمن، ترجمه: یحیی سید محمدی، ج 2، ص 358؛ آمادگی برای ازدواج و معیارهای انتخاب همسر، سید اصغر ساداتیان و ماهیار آذر، ص 106 – 108.
[19]. ر.ک: خلاصه روان پزشکی علوم رفتاری- روانپزشکی، کاپلان سادوک، ترجمه: نصرتالله پورافکاری، ص 97؛ شرایط سخط در زندگی زناشویی، سید سعید قلمکاریان اصفهانی، ص 152 – 165.
[20]. شرایط سخط در زندگی زناشویی، سید سعید قلمکاریان اصفهانی، ص 186- 190.
[21]. ازدواج موفق در فرهنگ ایرانی، علی کریمی، ص 41-42.
[22]. خواستگاری، شناخت و انتخاب، حمید ریحانی، ص 94.
[23]. سینجینهای خواستگاری، مسلم داودی نژاد، ص 125.
[24]. با چه تیپ شخصیتی ازدواج کنم، حسن زارعی محمود آبادی، ص 45.
[25]. شکوفه سیب، بررسی مشکلات خانوادگی از دیدگاه اسلام و روانشناسی، مهدی ترابی، ص 221.
[26]. سیمای خانواده در اسلام، جمعی از نویسندگان معاونت فرهنگی و تبلیغی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، ص 32؛ همسران شایسته، اسدالله طوسی، 140- 142.
[27]. الکافی (ط – الإسلامیة)، ج 5، ص 554.
[28]. جوان و همسر گزینی، ابراهیم امینی، ص 126.
[29]. من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 196.
[30]. ر.ک: سينجينهای خواستگاری، مسلم داودینژاد، ص 92؛ راهنمای ازدواج، امير ملک محمودی، ص 130 ـ133؛ روان شناسی ازدواج و شکوه همسری، غلامعلی افروز، ص 57- 58؛ همسران سازگار، علی حسینزاده، ص 279- 287.
[31]. نهج البلاغه، حکمت 107.
[32]. جوان و همسر گزینی، ابراهیم امینی؛ پرسمان دانشجویی، اداره مشاوره و پاسخ نهاد نمایندگی رهبری.
[33]. مطلع مهر، امیرحسین بانکی پورفرد، ص 52-55.
[34]. جوان و انتخاب همسر، علی محمد رفیعی محمدی، ص 136.
[35]. جوان و همسر گزینی، ابراهیم امینی؛ مبانی روان شناختی ازدواج در بستر فرهنگ و ارزشهای اسلامی، غلامعلی افروز، ص 37- 44؛ روان شناسی ازدواج و شکوه همسری، غلامعلی افروز، ص 64- 75.
[36]. گلبرگ زندگی، حسین دهنوی، ص 151؛ جوان و همسر گزینی، ابراهیم امینی، ص 130؛ سینجینهای خواستگاری، مسلم داودینژاد، ص 122.
[37]. روانشناسی ازدواج و شکوه همسری، غلامعلی افروز، ص 17.
[38]. گلبرگ زندگی، حسین دهنوی، ص 151.
[39]. آیین همسرداری (آنچه همسران جوان باید بدانند)، شهناز السادات حسینی کازرونی، ص 205.
[40]. سینجینهای خواستگاری، مسلم داودی نژاد، ص 115.
[41]. آیین همسرداری؛ آنچه همسران جوان باید بدانند، شهناز السادات حسینی کازرونی، ص 205.
[42]. علیرضا تراشیون، رادیومعارف.
[43]. مزاجشناسی کاربردی، حسن زرقانی، ص 196.
[44]. دایرةالمعارف گیاه درمانی ایران، احمد حاجی شریفی، ص 284.
[45]. آموزش پیش از ازدواج، مهدی میرمحمدصادقی، ص 89.
[46]. مبانی روان شناختی ازدواج در بستر فرهنگ و ارزشهای اسلامی، ص 59.
[47]. نشاط در زندگی؛ رازهای ارتباط با جنس مخالف، مسلم داودی نژاد، ص 65.
[48]. تصمیمی برای یک عمر، علی پارسانیا، ص 76.